گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۶

 

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد

دل من از جنون نمی‌خسبد

مرغ و ماهی ز من شده خیره

کاین شب و روز چون نمی‌خسبد

پیش از این در عجب همی‌بودم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۷

 

رسم نو بین که شهریار نهاد

قبله مان سوی شهر یار نهاد

نقد عشاق را عیار نبود

او ز کان کرم عیار نهاد

گل صدبرگ برگ عیش بساخت

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۸

 

سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد

از گل و زعفران حکایت کرد

چون جدا گشت عاشق از معشوق

برد معشوق ناز و عاشق درد

این دو رنگ مخالف از یک هجر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۹

 

سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد

زعفران لاله را حکایت کرد

چون جدا گشت عاشق از معشوق

نیمه‌ای خنده بود و نیمی درد

سست پایی بمانده بر جایی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۰

 

دیده‌ها شب فراز باید کرد

روز شد دیده باز باید کرد

ترک ما هر طرف که مرکب راند

آن طرف ترکتاز باید کرد

مطبخ جان به سوی بی‌سویی‌ست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۱

 

عشق تو مست و کف زنانم کرد

مستم و بیخودم چه دانم کرد

غوره بودم کنون شدم انگور

خویشتن را ترش نتانم کرد

شکرینست یار حلوایی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۲

 

عاشقانی که باخبر میرند

پیش معشوق چون شکر میرند

از الست آب زندگی خوردند

لاجرم شیوه دگر میرند

چونک در عاشقی حشر کردند

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳

 

صوفیان در دمی دو عید کنند

عنکبوتان مگس قدید کنند

شمع‌ها می‌زنند خورشیدند

تا که ظلمات را شهید کنند

باز هر ذره شد چو نفخه صور

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۴

 

گر تو را بخت یار خواهد بود

عشق را با تو کار خواهد بود

عمر بی‌عاشقی مدان به حساب

کان برون از شمار خواهد بود

هر زمانی که می‌رود بی‌عشق

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۵

 

آتش افکند در جهان جمشید

از پس چار پرده چون خورشید

خنک او را که شد برهنه ز بود

وای آن را که جست سایه بید

دل سپیدست و عشق را رو سرخ

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۶

 

خسروانی که فتنه‌ای چینید

فتنه برخاست هیچ ننشینید

هم شما هم شما که زیبایید

هم شما هم شما که شیرینید

همچو عنبر حمایلیم همه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۷

 

عید بر عاشقان مبارک باد

عاشقان عیدتان مبارک باد

عید ار بوی جان ما دارد

در جهان همچو جان مبارک باد

بر تو ای ماه آسمان و زمین

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۸

 

زندگانی صدر عالی باد

ایزدش پاسبان و کالی باد

هر چه نسیه‌ست مقبلان را عیش

پیش او نقد وقت و حالی باد

مجلس گرم پرحلاوت او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۹

 

شاهدی بین که در زمانه بزاد

بت و بتخانه را به باد بداد

شاهدانی که در جهان سمرند

کس از ایشان دگر نیارد یاد

از رخ ماه او چو ابر گشود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۰

 

مادر عشق طفل عاشق را

پیش سلطان بی‌امان نبرد

تا نشد بالغ و ز جان فارغ

پیش آن جان جان جان نبرد

روبه عقل گرچه جهد کند

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۱

 

شعر من نان مصر را ماند

شب بر او بگذرد نتانی خورد

آن زمانش بخور که تازه بود

پیش از آنکه بر او نشیند گرد

گرمسیر ضمیر جای وی است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۲

 

یوسف آخرزمان خرامان شد

شکر و شهد مصر ارزان شد

لعل عرشی تو چو رو بنمود

تن کی باشد که سنگ‌ها جان شد

تخته‌بند فراق تخت نشست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۳

 

هر کی در ذوق‌ِ عشق دنگ آمد

نیک فارغ ز نام و ننگ آمد

نشود بند گفت و گوی جهان

شیرگیر‌ی که چون پلنگ آمد

شیشهٔ عشق را فراغت‌ها‌ست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۴

 

هین که هنگام صابر‌ان آمد

وقت سختی و امتحان آمد

این چنین وقت عهد‌ها شکنند

کارد چون سوی استخوان آمد

عهد و سوگند سخت سست شود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۵

 

هر که بهر تو انتظار کند

بخت و اقبال را شکار کند

بهر باران چو کشت منتظر است

سینه را سبز و لاله‌زار کند

بهر خورشید کان چو منتظر است

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۵۴۸
۱۵۴۹
۱۵۵۰
۱۵۵۱
۱۵۵۲
۶۴۶۲