گنجور

 
مولانا

گر تو را بخت یار خواهد بود

عشق را با تو کار خواهد بود

عمر بی‌عاشقی مدان به حساب

کان برون از شمار خواهد بود

هر زمانی که می‌رود بی‌عشق

پیش حق شرمسار خواهد بود

هر چه اندر وطن تو را سبکست

ساعت کوچ بار خواهد بود

بر تو این دم که در غم عشقی

چون پدر بردبار خواهد بود

فقر کز وی تو ننگ می‌داری

آن جهان افتخار خواهد بود

تلخی صبر اگر گلوگیر است

عاقبت خوشگوار خواهد بود

چون رهد شیر روح از این صندوق

اندر آن مرغزار خواهد بود

چون از این لاشه خر فرود آید

شاه دل شهسوار خواهد بود

دامن جهد و جد را بگشا

کز فلک زر نثار خواهد بود

تو نهان بودی و شدی پیدا

هر نهان آشکار خواهد بود

هر کی خود را نکرد خوار امروز

همچو فرعون خوار خواهد بود

هر که چون گل ز آتش آب نشد

اندر آتش چو خار خواهد بود

چون شکار خدا نشد نمرود

پشه‌ای را شکار خواهد بود

هر که از نقد وقت بست نظر

سخره‌ای انتظار خواهد بود

هر که را اختیار کردش عشق

مست و بی‌اختیار خواهد بود

هر که او پست و مست عشق نشد

تا ابد در خمار خواهد بود

هر که را مهر و مهر این دم نیست

اشتری بی‌مهار خواهد بود

در سر هر که چشم عبرت نیست

خوار و بی‌اعتبار خواهد بود

بس کن ار چه سخن نشاند غبار

آخر از وی غبار خواهد بود

شمس تبریز چون قرار گرفت

دل از او بی‌قرار خواهد بود

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۷۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

«گر ترا بخت یار خواهد بود

عشق را با تو کار خواهد بود

عمر بی عاشقی مدان بحساب

کان برون از شمار خواهد بود»

اوحدی

باد سر خاکسار خواهدبود

باده خور خاک خوار خواهد بود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
عبید زاکانی

تا زمان برقرار خواهد بود

تا زمین پایدار خواهد بود

پادشاه جهان ابواسحاق

در جهان کامکار خواهد بود

سپهت را همیشه نصرت و فتح

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

گر یکی در هزار خواهد بود

که مرا یار غار خواهد بود

بحر و موج و حباب و جو آبند

چار ناچار چار خواهد بود

می ما نوش کن که نوشت باد

[...]

فیض کاشانی

یار را با تو کار خواهد بود

کارها را شمار خواهد بود

هر چه پنهان بود شود پیدا

لیل جانرا نهار خواهد بود

آنکه خفته است شب چه روز شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه