عشق تو مست و کف زنانم کرد
مستم و بیخودم چه دانم کرد
غوره بودم کنون شدم انگور
خویشتن را ترش نتانم کرد
شکرینست یار حلوایی
مشت حلوا در این دهانم کرد
تا گشاد او دکان حلوایی
خانهام برد و بیدکانم کرد
خلق گوید چنان نمیباید
من نبودم چنین چنانم کرد
اولا خم شکست و سرکه بریخت
نوحه کردم که او زیانم کرد
صد خم می به جای آن یک خم
درخورم داد و شادمانم کرد
در تنور بلا و فتنه خویش
پخته و سرخ رو چو نانم کرد
چون زلیخا ز غم شدم من پیر
کرد یوسف دعا جوانم کرد
میپریدم ز دست او چون تیر
دست در من زد و کمانم کرد
پر کنم شکر آسمان و زمین
چون زمین بودم آسمانم کرد
از ره کهکشان گذشت دلم
زان سوی کهکشان کشانم کرد
نردبانها و بامها دیدم
فارغ از بام و نردبانم کرد
چون جهان پر شد از حکایت من
در جهان همچو جان نهانم کرد
چون مرا نرم یافت همچو زبان
چون زبان زود ترجمانم کرد
چون زبان متصل به دل بودم
راز دل یک به یک بیانم کرد
چون زبانم گرفت خون ریزی
همچو شمشیر در میانم کرد
بس کن ای دل که در بیان ناید
آن چه آن یار مهربانم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر عشق را به عنوان نیرویی بسیار شگرف و تغییر دهنده توصیف میکند. او از حالتی غیر عادی و مستی به دلیل عشق صحبت میکند که او را از حال قبلش متمایز کرده است. شاعر به نوعی از تغییرات در وجود خود اشاره میکند، مانند تبدیل شدن از غوره به انگور و تبدیل شدن به انسانی متفاوت و شاداب.
او عشق را به حلوایی تشبیه میکند که دکانش را بر هم زده و تمام وجودش را تحت تأثیر قرار داده است. شاعر میگوید که دیگران او را متوجه نمیشوند و نمیتوانند درک کنند که چه تغییری در او رخ داده است. همچنین، عشق او را از مشکلات و فتنهها میگذرد و او را تبدیل به انسانی جوان و شاداب میکند.
شاعر احساساتی را در مورد عشق بیان میکند که او را از زمین به آسمان میبرد و از حالتهای مادی و دنیوی فارغ میکند. او با توصیفهای زیبا و استعارههای گوناگون، تجارب عمیق خود را از عشق و تحولاتی که در وجودش ایجاد کرده، به تصویر میکشد. در نهایت، آنچه که عاشق به او داده است، فراتر از کلمات و بیان است.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به شادی و شوق کشانده و به حالت مستی و بیخودی درآورده است. حالا من در این وضعیت چطور میتوانم بفهمم که چه بر سرم آمده است.
هوش مصنوعی: من روزگاری ناچیز و ناپخته بودم، اما حالا به مرحلهای رسیدهام که به کمال و پختگی رسیدهام و دیگر نمیتوانم خود را تلخ و ناخوشایند تجربه کنم.
هوش مصنوعی: عزیزم همچون شیرینی است، که با یک تکه حلوا در دهانم گذاشته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که او دکان حلوایی خود را باز کرد، تمام خوشبختی و شیرینی زندگیام را از من گرفت و خانهام را بیبرکت کرد.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که نباید اینگونه رفتار کرد، اما من به این شکل نبودم و دیگران برایم چنین رفتار کردند.
هوش مصنوعی: در ابتدا، خم شراب واژگون شد و سرکه بر زمین ریخت. من به خاطر این اتفاق به سوگ نشستم و گفتم که این حادثه به من آسیب رسانده است.
هوش مصنوعی: مقدار زیادی شراب به من داد و باعث شد خوشحال و شاداب شوم.
هوش مصنوعی: در مشکلات و سختیهای زندگی که مانند تنور داغ و سوزان است، من نیز تجربه و بلوغ پیدا کردهام و شجاع و نیرومند شدهام، مثل نانی که در تنور پخته و ترد میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و اندوهی که داشتم، مانند زلیخا پیر و فرسوده شدم، اما دعا و محبت یوسف باعث شد دوباره جوان و سرزنده شوم.
هوش مصنوعی: از چنگ او فرار میکردم، اما او به سرعت به من اصابت کرد و مرا به حالت تسلیم درآورد.
هوش مصنوعی: هرچه خوبی و زیبایی است را در دل خود ذخیره میکنم، چرا که زمین بودم و او با مهربانی مرا به آسمان ارتقاء داد.
هوش مصنوعی: دل من از راه کهکشان عبور کرد و به سمت دیگری که خود را میکشد، هدایت شد.
هوش مصنوعی: من نردبانها و سقفها را دیدم و از آنها بینیاز شدم.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا از داستانها و یادگاریهای من پر شد، در دل این جهان، مانند روحی پنهان شدم.
هوش مصنوعی: وقتی مرا با نرمی و ملایمت برخورد کرد، مانند زبان که سریع پذیرش و فهم را نشان میدهد، بهسرعت به من پاسخ داد و ترجمهام کرد.
هوش مصنوعی: وقتی زبان من با دل ارتباط داشت، دل هر یک از رازهایش را یکی یکی به من گفت.
هوش مصنوعی: وقتی زبانم بند آمد، احساس کردم که خونریزی مانند تیغ درونم را میخورد.
هوش مصنوعی: دل، دیگر بس کن! نمیتوانم آنچه را که معشوق مهربانم با من کرد، به زبان بیاورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من دگر چاره ای ندانم کرد
دل ازین نوع خوش توانم کرد
عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جملهٔ جهانم کرد
گر سبکدل شوم عجب نبود
که می عشق سر گرانم کرد
چون هویدا شد آفتاب رخت
[...]
دل ز ما برد و قصد جانم کرد
قصد این جان ناتوانم کرد
عشق روی تو ای بت سیمین
در همه شهر داستانم کرد
خون دل را ز راه دیده بسی
[...]
کردگار از کرم عیانم کرد
واقف از حال این و آنم کرد
من چو بی نام و بی نشان بودم
بی نشانی مرا نشانم کرد
به تجلی ظاهر و باطن
[...]
غم هجر تو نیمه جانم کرد
کرد کاریکه ناتوانم کرد
زیر بار فلک نرفتم لیک
بار عشق تو چون کمانم کرد
ضعف چون آه سینه مظلوم
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.