عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
رفت سنجر پیش زاهر ناگهی
گفت از وعظیم ده زاد رهی
شیخ زاهر گفت بشنو این سخن
چون شبانت کرد حق گرگی مکن
خانهٔ خلقی کنی زیر و زبر
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
یافت پیری یک درم سیم سیاه
گفت برباید گرفت این را ز راه
هرکه او محتاجتر خواهد فتاد
این درم اکنون بد و خواهیم داد
کرد بسیاری ز هر سوئی نگاه
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
خواجهٔ اکافی آن برهان دین
گفت سنجر را که ای سلطان دین
واجبم آید بتو دادن زکات
زانکه تو درویش حالی در حیات
گر ترا ملک وزری هست این زمان
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
شاه دین محمود سلطان جهان
داشت استادی بغایت خرده دان
بود نام او سدید عنبری
ای عجب کافور مویش بر سری
شاه یک روزی بدو گفت ای مقل
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل
رفت یک روزی مگر بهلول مست
در بر هارون و بر تختش نشست
خیل او چندان زدندش چوب و سنگ
کز تن او خون روان شد بیدرنگ
چون بخورد آن چوب بگشاد او زفان
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۱ - المقالة الثامنه
سالک آمد لوح را رهبر گرفت
چون قلم سرگشته لوح از سرگرفت
لوح را گفت ای همه ریحان و روح
نیست هم تلویح تو در هیچ لوح
قابلی آیات پر اسرار را
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
گفت چون صحرا همه پربرف گشت
رفت ذوالنون در چنان روزی بدشت
دید گبری را ز ایمان بی خبر
دامنی ارزن درافکنده بسر
برف میرفت و بصحرا میدوید
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
بود خوش دیوانهٔ در زیر دلق
گفت هر چیزی که در وی ماند خلق
علتست و من چو هستم دولتی
میرسم از عالم بی علتی
از ره بی علتیم آورده اند
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
بود مردی چست خوش خوش نام او
حق تعالی کرده نامش دام او
گر کسی در جانش آتش میزدی
او نرنجیدی و خوش خوش میزدی
خانهٔ بودش فرو افتاد پاک
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
آن یکی دیوانه در بغداد شد
یک دکان پر شیشه دید او شاد شد
برگرفت آنگاه سنگی ده بدست
وآن همه شیشه بیک ساعت شکست
صدهزاران شیشه میشد سرنگون
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
ناگهی معشوق طوسی را مگر
بود بر بازار عطاران گذر
آن یکی عطار خوشتر از بهشت
غالیه از مشک و عنبر می سرشت
غالیه بستد ازو معشوق چست
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
بود مجنونی بدست آئینهٔ
چون بکردی جمعه هر آدینهٔ
برگشادی پرده از آئینه باز
تا چو بیرون آمدی خلق از نماز
آینه در روی مردم داشتی
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
سجدهٔ میکرد ابلیس لعین
گفت عیسی در چه کاری این چنین
گفت من بیش از همه عمری دراز
سجده عادت کرده ام زانگاه باز
عادتم گشتست این زان میکنم
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
گفت یک روزی سلیمان کای اله
بهر من ابلیس را آور براه
تا چو هر دیوی شود فرمانبرم
بی پری جفتی نهد سر در برم
حق بدو گفتا مشو او را شفیع
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۱ - المقالة التاسعة
سالک آمد وانگهش از سر قدم
چون قلم شد سرنگون پیش قلم
گفت ای منشی اسرار آمده
ناقد گفتار و کردار آمده
ای بوقت کودکی همچون مسیح
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
بود ذوالنون را مریدی پاکباز
هم بمعنی اهل دل هم اهل راز
در حضورش چل چله افتاده بود
تا بچل موقف تمام استاده بود
مدت چل سال جانی غرق راز
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
بود دزدی، دزدیِ بسیار کرد
تا خلیفه ش عاقبت بردار کرد
میگذشت آنجایگه شبلی مگر
چشم افتادش بران زیر و زبر
اشک بر رویش ز کار او دوید
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
آن یکی قلاب را بگرفت شاه
خواست تادستش ببرد پیش راه
قلب زن مرد مرقع پوش بود
از حقیقت ذرهٔ باهوش بود
گفت با خانه بریدم این زمان
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
بود در غزنی امامی از کرام
نام بودش میرهٔ عبدالسلام
چون سخن گفتی امام نامدار
خلق آنجا جمع گشتی بی شمار
هر کرا در شهر چیزی گم شدی
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
بوسعید مهنه در آغاز کار
پیش لقمان رفت روزی بی قرار
سنگ در یک دست می افراشت او
سوخته در دست دیگر داشت او
شیخ گفتش چیست سنگ و سوخته
[...]