گنجور

 
عطار

بود خوش دیوانهٔ در زیر دلق

گفت هر چیزی که در وی ماند خلق

علتست و من چو هستم دولتی

میرسم از عالم بی علتی

از ره بی علتیم آورده اند

در جنون دولتیم آورده اند

لاجرم کس را به سرّم راه نیست

از جنونم هیچ جان آگاه نیست

هرکه در بی علتی حق فتاد

در خوشی جاودان مطلق فتاد

هرچه دید و هرچه بر وی رفت نیز

خوش شمرد آن جمله چون جان عزیز