یافت پیری یک درم سیم سیاه
گفت برباید گرفت این را ز راه
هرکه او محتاجتر خواهد فتاد
این درم اکنون بد و خواهیم داد
کرد بسیاری ز هر سوئی نگاه
کس نبد محتاجتر از پادشاه
از قضا آن روز روز بار بود
پادشه در حکم گیر ودار بود
پیر رفت و پیش اوبنهاد سیم
شاه شد در خشم و گفتش ای لئیم
چون منی را کی بدین باشد نیاز
گفت ای خسرو مکن قصه دراز
زانکه من برکس نیفکندم نظر
در همه عالم ز تو محتاجتر
هیچ مسجد نیست و بازار ای سلیم
کز برای تو نمیخواهند سیم
هر زمانت قسمتی دیگر بود
هر دمت چیزی دگر در خور بود
از همه درها گدائی میکنی
تا زمانی پادشاهی میکنی
با خودآی آخر دلت از سنگ نیست
خود ترازین نامداری ننگ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، یک پیرمرد داستانی یک سکه نقره سیاه پیدا میکند و تصمیم میگیرد آن را از راهی که میگذرد، بردارد. او متوجه میشود که هرکس به آن نیازمند باشد، در واقع پادشاه است که در وضعیت بحرانی قرار دارد. آن روز، پادشاه به شدت ناراحت و در حال اعمال قدرت است. پیرمرد سکه را به پادشاه تقدیم میکند و پادشاه با خشم از او میپرسد که چرا نیاز به کمک دارد. پیرمرد پاسخ میدهد که هیچکس در دنیا بهاندازه پادشاه نیازمند نیست و اشاره میکند که او در تمامی بازارها و مساجد به دنبال پول است و در واقع خودش باید به فکر دیگران باشد. بیتوجهی پادشاه به نیازهای دیگران و خودخواهی او در این موقعیت مورد انتقاد قرار میگیرد. شعر به نوعی به ظالم بودن قدرت و نیاز به همدلی و توجه به دیگران تأکید میکند.
هوش مصنوعی: پیری یک سکه نقره مشکی پیدا کرد و گفت باید این را از مسیر برداشت.
هوش مصنوعی: هر کسی که بیشتر نیازمند باشد، این درم به او داده میشود، بنابراین به زودی به دستش میرسد.
هوش مصنوعی: از هر طرف نگاه کردم، دیدم کسی بیشتر از پادشاه به کمک و نیاز نیازمند نیست.
هوش مصنوعی: در آن روز بارانی، پادشاه مشغول حل و فصل امور و تصمیمگیری بود.
هوش مصنوعی: پیر به سراغ او رفت و سکهای به او داد. شاه در حال ناراحتی به او گفت: ای بیشرم!
هوش مصنوعی: وقتی که کسی مثل من وجود دارد، دیگر نیاز به صحبتهای طولانی نیست. بگذارید این موضوع تمام شود و بیشتر از این ادامه ندهید.
هوش مصنوعی: زیرا من به هیچ کس دیگر توجه نکردهام و در تمام عالم از تو نیازمندتر هستم.
هوش مصنوعی: هیچ محلی، چه مسجد باشد و چه بازار، نیست که به خاطر تو چیزی نخواهند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از تو حال و هوایی متفاوت دارد و هر دم چیزی تازه و نو ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: تو برای به دست آوردن هر چیزی دست نیاز به سوی دیگران دراز میکنی و گدایی میکنی، اما روزی فرا خواهد رسید که خودت در مقام پادشاهی قرار میگیری و بر دیگران حکومت میکنی.
هوش مصنوعی: دل تو که از سنگ نیست، پس چرا خودت را به حبس انداختهای؟ تو که به نیکی و بزرگی مشهور هستی، جای نگرانی برایت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.