گنجور

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۳۰ - جنگ رستم زال زر با پیلسم سقلابی قسمت اول

 

چو بینی به میدان تو کردار من

همی راست دانی تو گفتار من

محمد کوسج
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۲

 

بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من

مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من

ای آتش عشق خدا سوزان تن خاکی ما

وی صرصر وحدت بیا بر باد ده آثار من

در راه وحدت ای شمن زنار شد هستی من

[...]

حسین خوارزمی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۱۸ - نامه ششم

 

ناله برآورد که ای یار من

یک نظری کن به دل زار من

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۵

 

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم

سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

 

نیست جز اقرار عشق حاصل گفتار من

چهره به خونین رقم حجت اقرار من

عشق تو زآغاز کار برد قرار دلم

تا به چه گیرد قرار عاقبت کار من

خانه من پست شد رخنه به جان درفتاد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۳۵ - خردنامه اسکندر

 

چه باشد به پیش تو مقدار من

چه رونق پذیرد ز تو کار من

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷ - در طور خواجه

 

شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من

صبح دعاست کار من تا شکند خمار من

هست دلیل اینکه آن مست شبم نواختست

چشم و رخ کبود من روی و سر فگار من

باد چراست جانفزا گرد ز چیست سرمه گون

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۳

 

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - برای سنگ مزار سروده است

 

ای همنفس که میگذری بر مزار من

زنهار یاد کن ز من و روزگار من

نشکفته بود یک گلم از صد هزار گل

ناگه بریخت باد اجل نوبهار من

من غمگسار خلق جهان بوده ام مدام

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

دل خون شد از امید و نشد یار یار من

ای وای! بر من و دل امیدوار من

ای سیل اشک، خاک وجودم بباد ده

تا بر دل کسی ننشیند غبار من

از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » ساقی نامه » بخش ۹ - مناظره با عود

 

ز من نیست این ناله زار من

ز استاد دان جنبش کار من

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من

روزم اگر چنین بود وای به روزگار من

چون دهد از غم توام آه به باد نیستی

آینهٔ سپهر را تیره کند غبار من

ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

از خدای خود نترسد چون کند آزار من

سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم

تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من

کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من

در فلک آتش افکندی آه آتش بار من

در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد

بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من

چون کند پامالم آن سرو از پی پابوس او

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۲ - آغاز سخن

 

مرحمت خویش کند یار من

کم نکند مرحمت از کار من

وحشی بافقی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

بمن ده که رنگین شود کار من

صد آرایش آرد بدستار من

عرفی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۶
sunny dark_mode