بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من
مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من
ای آتش عشق خدا سوزان تن خاکی ما
وی صرصر وحدت بیا بر باد ده آثار من
در راه وحدت ای شمن زنار شد هستی من
شمشیر سبحانی بزن تا بگسلد زنار من
قدری که دارم زاب و گل خارست در گلزار دل
ای گل ز رخسارت خجل آتش بزن در خار من
تو شمع و من پروانه ام تو بحر و من دردانه ام
در خویشتن بیگانه ام باشد که باشی یار من
تیغی بکش تا سر نهم وز ذوق رویت جان دهم
عشاق کشتن کار تو مشتاق مردن کار من
جنت نباشد گلشنی در ساحت گلزار دل
ای گل ز رخسارت خجل در جان آتش بار من
گر سر دل گویم دمی آشفته گردد عالمی
در این جهان کو محرمی تا بشنود اسرار من
بس کن حسین از گفتگو با کس مگو اسرار هو
لب تشنه ای باید که او نوشد دمی گفتار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با نازنین خود به گفتگو میپردازد و به عشق و دلدادگی اشاره میکند. او از زخمهای عشق میسوزد و از معشوق درخواست میکند که بیاید و او را شاد کند. شاعر به وحدت و پیوستگی روحی اشاره میکند و از درد و خوشیهای عشق سخن میگوید. او خود را شمع و معشوق را پروانه میداند و از شدت عشق، تمایل به فدا شدن دارد. همچنین از خجلتی که در برابر زیبایی معشوق احساس میکند سخن میگوید و بر این نکته تأکید دارد که عشق او عمیق و غیرقابل وصف است و هیچ کس نمیتواند اسرار او را درک کند.
هوش مصنوعی: ای دلدار نازنین، دوباره با زیباییات مرا شاد کن. عشق تو مانند مرهمی است که بر زخمهای عمیق دل و افکارم مینشیند.
هوش مصنوعی: ای آتش عشق الهی، تن خاکی ما را بسوزان و ای طوفان اتحاد، آثار و نشانههای من را به باد بده.
هوش مصنوعی: در مسیر اتحاد، ای محبوب، باید بندهایی که به وجود من وابسته است، پاره شود. بزن با قدرتی الهی تا وابستگیهای من از بین برود.
هوش مصنوعی: مقدار احساسی که از عشق تو دارم، مانند گرچه جست و خیز و خار است، اما در باغ دل من، این احساسات به زنده بودن گل شبیه است. ای گل، با زیباییات مرا شرمنده کردهای، آتش عشق را در دل خسته و پر از خار من شعلهور کن.
هوش مصنوعی: تو مثل شمعی هستی و من مثل پروانهای که دور تو میچرخد. تو به وسعت دریا هستی و من جزیرهای کوچک در آن. در درون خودم احساس غریبی میکنم. امیدوارم که تو دوست من باشی.
هوش مصنوعی: چاقویی بکش تا جانم را بگیری و از لذت چهرهات بندهات کنم. عشق به کشتن تو، کار توست و اشتیاق به مرگ، کار من است.
هوش مصنوعی: بهشت هیچ باغی نمیتواند مانند باغ دل من باشد. ای گل، من به خاطر زیبایی رخسارت شرمندهام و در دل به خاطر تو شعلهور هستم.
هوش مصنوعی: اگر از دل خود چیزی بگویم، دنیا را به هم میریزد. در این دنیا هیچکس نیست که بتواند اسرار من را بشنود و درک کند.
هوش مصنوعی: حسین، دیگر با هیچکسی صحبت نکن و رازهای خود را فاش نکن. مانند لب تشنهای هستی که باید کسی باشد تا یک جرعه از سخنان من را بنوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بویی همیآید مرا مانا که باشد یار من
بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من
کی یاد من رفت از دلش ای در دل و جان منزلش
هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من
خاصه کنون از جوش او زان جوش بیروپوش او
[...]
ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من
باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من
از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس
آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بیکارِ من
آری نزاری خواندهای الصبر مفتاحالفرج
[...]
ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من
یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من
فریاد شبهایم چنین کز درد می آرد خبر
بسیار دلها خون کند، این ناله های زار من
زین بخت بی فرمان خود در حیرت مرگم، دمی
[...]
ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من
تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من
دفتر بگیر و جام ده کام من بدنام ده
با آن چلیپا طره ات تبدیل کن زنار من
چشم تو خورده خون من چون من که خوردم خون دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.