گنجور

 
جامی

نیست جز اقرار عشق حاصل گفتار من

چهره به خونین رقم حجت اقرار من

عشق تو زآغاز کار برد قرار دلم

تا به چه گیرد قرار عاقبت کار من

خانه من پست شد رخنه به جان درفتاد

ریخت درون سیل عشق از درو دیوار من

هر غم دشوار را روی درآسانی است

هیچ گه آسان نشد این غم دشوار من

داغ تو دارم به دل نقش بر او نام تو

این رقم دولت است سکه دینار من

چند سگانت کشند درد سر پاسبان

پاس شبت را بس است دیده بیدار من

بس که دهم جامیا درد و غم از دل برون

مجلس ماتم بود دفتر اشعار من