گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۸

 

بدو گفت شاه ای سپهدار من

همی بگسلی بند و زنهار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۰

 

همی بر نوشتی تو بازار من

بدان روی بد با تو پیکار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۰

 

منیژه بدو گفت کز کار من

چه پرسی ز بدبخت و تیمار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۱

 

بدو گفت بیژن که ای یار من

ندانی که چون بود پیکار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۳

 

بدان ای پر اندیشه سالار من

به هر کار شایستهٔ کار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۴

 

چنین از ره مهر و پیکار من

ز خون ریختن با تو گفتار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۴

 

اگر سر بپیچی ز گفتار من

نجویی همه ژرف کردار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۵

 

همی گفت کای نیک دل یار من

تو رفتی و این بود پیکار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۶

 

کشیدی همه ساله تیمار من

میان بسته بودی به پیکار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۸

 

ولیکن شگفت است این کار من

بدین راستی بر شده یار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۳

 

دگر هرچه پرسیدی از کار من

ز نادادن بار و آزار من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۴

 

مجویید از این رفتن آزار من

که آسان شود راه دشوار من

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۷ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه

 

کجا رفتی ای دل گسل یار من

مگر سیر گشتی ز دیدار من

نجستم بتا هرگز آزار تو

چرا جستی ای دوست آزار من

چگونست بی من بتا کار تو

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

چو بگذشت یک هفته از کار من

نباشد کسی جز تو سالار من

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه

 

سر اندر نیارد به گفتار من

نیندیشد از نالهٔ زار من

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار

 

همی گفت ای دل گسل یار من

ز هجر تو شد تیره بازار من

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

ایا مهر جوی وفادار من

جز از تو مبادا کسی یار من

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

چنین گوی کی کشتهٔ زار من

ستم دیده یار وفادار من

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۵ - شکوهٔ شاعر

 

بماند عجب هر کس از کار من

خورد تا به جاوید تیمار من

عیوقی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹

 

تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

وز تیر ماه تیره‌تر آمد بهار من؟

چون بنگری که شست بدادی به طمع شش

نوحه کنی که وای گل و وای خار من

چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش

[...]

ناصرخسرو
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۶
sunny dark_mode