چو گرگین نشان تهمتن شنید
بدانست کآمد غمش را کلید
فرستاد نزدیک رستم پیام
که ای تیغ بخت و وفا را نیام
درخت بزرگی و گنج وفا
در رادمردی و بند بلا
گرت رنج ناید ز گفتار من
سخن گسترانی ز کردار من
نگه کن بدین گنبد گوژپشت
که خیره چراغ دلم را بکشت
بتاریکی اندر مرا ره نمود
نوشته چنین بود بود آنچ بود
بر آتش نهم خویشتن پیش شاه
گر آمرزش آرد مرا زین گناه
مگر باز گردد ز بد نام من
بپیران سر این بد سرانجام من
مرا گر بخواهی ز شاه جوان
چو غرم ژیان با تو آیم دوان
شوم پیش بیژن بغلتم بخاک
مگر بازیابم من آن کیش پاک
چو پیغام گرگین برستم رسید
یکی باد سرد از جگر برکشید
بپیچید ازان درد و پیغام اوی
غم آمدش ازان بیهده کام اوی
فرستاده را گفت رو باز گرد
بگویش که ای خیره ناپاک مرد
تو نشنیدی آن داستان پلنگ
بدان ژرف دریا که زد با نهنگ
که گر بر خرد چیره گردد هوا
نیابد ز چنگ هوا کس رها
خردمند کرد هوا را بزیر
بود داستانش چو شیر دلیر
نبایدش بردن بنخچیر روی
نه نیز از ددان رنجش آید بدوی
تو دستان نمودی چو روباه پیر
ندیدی همی دام نخچیرگیر
نشاید کزین بیهده کام تو
که من پیش خسرو برم نام تو
ولیکن چو اکنون ببیچارگی
فرو مانده گشتی بیکبارگی
ز خسرو بخواهم گناه ترا
بیفروزم این تیره ماه ترا
اگر بیژن از بند یابد رها
بفرمان دادار گیهان خدا
رهاگشتی از بند و رستی بجان
ز تو دور شد کینهٔ بدگمان
وگر جز برین روی گردد سپهر
ز جان و تن خویش بردار مهر
نخستین من آیم بدین کینهخواه
بنیروی یزدان و فرمان شاه
وگر من نیایم چو گودرز و گیو
بخواهد ز تو کینهٔ پور نیو
برآمد برین کار یک روز و شب
و زین گفته بر شاه نگشاد لب
دوم روز چون شاه بنمود تاج
نشست از بر سیمگون تخت عاج
بیامد تهمتن بگسترد بر
بخواهش بر شاه خورشید فر
ز گرگین سخن گفت با شهریار
ازان گم شده بخت و بد روزگار
بدو گفت شاه ای سپهدار من
همی بگسلی بند و زنهار من
که سوگند خوردم بتخت و کلاه
بدارای بهرام و خورشید و ماه
که گرگین نبیند ز من جز بلا
مگر بیژن از بند یابد رها
جزین آرزو هرچ باید بخواه
ز تخت و ز مهر و ز تیغ و کلاه
پس آنگه چنین گفت رستم بشاه
که ای پرهنر نامور پیشگاه
اگر بد سگالید پیچد همی
فدا کردن جان بسیچد همی
گر آمرزش شاه نایدش پیش
نبودیش نام و برآید ز کیش
هرآن کس که گردد ز راه خرد
سرانجام پیچد ز کردار خود
سزد گر کنی یاد کردار اوی
همیشه بهر کینه پیکار اوی
بپیش نیاکانت بسته کمر
بهر کینه گه با یکی کینه ور
اگر شاه بیند بمن بخشدش
مگر اختر نیک بدرخشدش
برستم ببخشید پیروز شاه
رهانیدش از بند و تاریک چاه
ز رستم بپرسید پس شهریار
که چون راند خواهی برین گونه کار
چه باید ز گنج و زلشکر بخواه
که باید که با تو بیاید براه
بترسم ز بد گوهر افراسیاب
که بر جان بیژن بگیرد شتاب
یکی بادسارست دیو نژند
بسی خوانده افسون و نیرنگ و بند
بجنباندش اهرمن دل ز جای
بیندازد آن تیغ زن را زپای
چنین گفت رستم بشاه جهان
که این کار ببسیچم اندر نهان
کلید چنین بند باشد فریب
نباید برین کار کردن نهیب
نه هنگام گرزست و تیغ و سنان
بدین کار باید کشیدن عنان
فراوان گهر باید و زرو سیم
برفتن پر امید و بودن به بیم
بکردار بازارگانان شدن
شکیبا فراوان بتوران بدن
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهایی و بخشیدنی
چو بشنید خسرو ز رستم سخن
بفرمود تا گنجهای کهن
همه پاک بگشاد گنجور شاه
بدینار و گوهر بیاراست گاه
تهمتن بیامد همه بنگرید
هر آنچش ببایست زان برگزید
ازان صد شتر بار دینار کرد
صد اشتر ز گنج درم بار کرد
بفرمود رستم بسالار بار
که بگزین ز گردان لشکر هزار
ز مردان گردنکش و نامور
بباید تنی چند بسته کمر
چو گرگین و چون زنگهٔ شاوران
دگر گستهم شیر جنگ آوران
چهارم گرازه که راند سپاه
فروهل نگهبان تخت و کلاه
چو فرهاد و رهام گرد دلیر
چو اشکش که صید آورد نره شیر
چنین هفت یل باید آراسته
نگهبان این لشکر و خواسته
همه تاج و زیور بینداختند
چنانچون ببایست برساختند
پس آگاهی آمد بگردنکشان
بدان گرزداران دشمن کشان
بپرسید زنگه که خسرو کجاست
چه آمد برویش که ما را بخواست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: گرگین پیام به رستم میفرستد که از غم و اندوهش خبر دهد و از رستم خواستار کمک میشود. رستم در جواب میگوید که به خاطر کارهای ناپسند گرگین، از او دوری میکند و نمیتواند نام او را به شاه برساند. او همچنین داستانهایی از سرنوشت کسانی که از راه خرد خارج شدهاند و به جزای کارهای خود رسیدهاند، بازگو میکند.
در ادامه، رستم پیشنهاد میدهد اگر بیژن از بند رها شود، او نیز به یاری شاه خواهد آمد. شاه، بعد از دریافت پیام رستم، تصمیم میگیرد که برای رهایی بیژن اقدام کند و از رستم میخواهد که در این کار به او کمک کند.
در نهایت، رستم از شاه میخواهد که برای این کار، نیرویی قابل توجه و گنجهای لازم را آماده کند تا این مأموریت به خوبی انجام شود. رستم همچنین به جمعآوری بهترین جنگجویان برای این سفر میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی گرگ نشان تهمتن را دید، فهمید که زمان غم آن مرد بزرگ فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: پیام را به رستم فرستادند که ای شمشیر، بخت و وفا به نزد تو نیامده است.
هوش مصنوعی: درخت بزرگ نماد پایداری و استقامت است، و وفاداری و صداقت در شخصیت نیکوکاران نمود پیدا میکند. همچنین، مشکلات و سختیها به مانند زنجیری هستند که بر دوش انسان میافتد.
هوش مصنوعی: اگر از گفتههای من رنجی نبر، میتوانی درباره اعمال و رفتار من صحبت کنی.
هوش مصنوعی: به این گنبد که شکلی نامعمول دارد نگاه کن، زیرا او با زیباییاش باعث شد که نور عشق و امید در دلم خاموش شود.
هوش مصنوعی: در تاریکی، راهی به سوی من نمایان شد و نوشتهای وجود داشت که به نوعی به خاطر میآوردم.
هوش مصنوعی: من خود را بر آتش میافکنم و در مقابل شاه میایستم، اگر او بخواهد از این گناه من گذشت کند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که زشتی نام من به عاقبت این پیران برگردد و آن را تغییر دهد؟
هوش مصنوعی: اگر مرا بخواهی، مانند اسب جوانی که با شتاب میدود، با تو خواهم آمد.
هوش مصنوعی: من به نزد بیژن میروم و خود را به خاک میافکنم، تا شاید بتوانم دوباره آن آیین پاک را به دست آورم.
هوش مصنوعی: وقتی پیام گرگین به من رسید، ناگهان یک نسیم سرد از عمق وجودم برخاست.
هوش مصنوعی: از آن درد و غم که او فرستاده دوری کن، زیرا او به خاطر نرسیدن به خواستهاش غمگین است.
هوش مصنوعی: ارسالکننده را فرمان دادند که برگردد و بگوید: ای مرد بدذات و احمق، تو چه میگویی؟
هوش مصنوعی: تو داستان پلنگی را نشنیدی که چگونه در اعماق دریا با نهنگ به نبرد پرداخت؟
هوش مصنوعی: اگر بر عقل و خرد غلبه پیدا کند، هیچکس از چنگال هوای نفس نمیتواند رهایی یابد.
هوش مصنوعی: عاقل و دانا به راحتی میتواند هوای خود را کنترل کند، مانند شیر دلیر که داستانش همیشه بر دلها اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: نباید او را به چنگ آورد، حتی اگر در نیت هم باشد، زیرا این کار باعث آزار و رنجش دیگران خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو مانند یک روباه باتجربه، حرکاتی انجام دادی که باعث شد دیگران نتوانند دامهای تو را ببینند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نباید به خاطر خواستههای بیهوده خود، من را به حضور شخصی بزرگ و محترم معرفی کنی.
هوش مصنوعی: اما حالا که در شرایط سخت و بیچارگی قرار گرفتهای، ناگهان همه چیز تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: من از خسرو میخواهم که گناه تو را بر دوش بگیرد و این چهرهی تاریک تو را از یاد ببرد.
هوش مصنوعی: اگر بیژن از بند رهایی یابد، به فرمان خداوند جهان، زندگی جدیدی را آغاز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: تو دیگر از قید و بندها رها شدی و آن کینه و سوءظنی که به تو داشتم، اکنون از جانم دور شده است.
هوش مصنوعی: اگر غیر از این مسیر حرکت کند، آسمان عشق را از جان و تن خود دور میسازد.
هوش مصنوعی: من در آغاز با این کینهخواهی به سراغ شما میآیم، به قدرت خداوند و فرمان شاه.
هوش مصنوعی: اگر من نیایم، مانند گودرز و گیو، تو خواهان انتقام کینه جویی پور نیو خواهی شد.
هوش مصنوعی: روزی و شبی در مورد این موضوع فکر کرد و به هیچ کلامی دربارهاش با پادشاه زبان نگشود.
هوش مصنوعی: در دومین روز، وقتی شاه تاج بر سرش گذاشت، بر تخت زرین و زیبا نشسته بود.
هوش مصنوعی: تهمتن به پیشگاه شاه خورشید آمد و درخواست خود را به او عرض کرد.
هوش مصنوعی: گفتگوی گرگین با پادشاه دربارهٔ بخت گمشده و روزگار سختی است که بر او گذشته است.
هوش مصنوعی: شاه به سپهدار خود گفت که من به تازگی از بند رهایی یافتم و از تو خواستارم که مرا در این مسیر حمایت کنی.
هوش مصنوعی: من به این سوگند خوردهام که به تخت و تاجی مانند بهرام که بزرگترین پادشاه است و همچنین به زیبایی خورشید و ماه دست یابم.
هوش مصنوعی: اگر گرگین تنها بدی از من ببیند، مگر اینکه بیژن از بند رهایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: تنها همین آرزو کافی است که هرچه میخواهی از مقام، عشق، قدرت و شکوه زندگی را بخواهی.
هوش مصنوعی: رستم به شاه گفت: ای پادشاه بزرگ و پر هنر، درگاه تو با نام و آوازهای مشهور است.
هوش مصنوعی: اگر بدی در دل دارید، با فدا کردن جان خود میتوانید به خوبی تبدیل کنید.
هوش مصنوعی: اگر بخشش و رحمت شاه به او نرسد، نامش فراموش خواهد شد و از مذهب و آئینش هم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که از راه اندیشه و عقل دور شود، در نهایت گرفتار نتایج و عواقب کارهای خود خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر همواره به یاد کردار او باشی، درستی است که به خاطر کینهاش مبارزه کنی.
هوش مصنوعی: به پیش نیاکانت با کمر بسته آماده باش، زیرا برای انتقام از دشمنانت باید تلاش کنی.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه به من توجه کند، حتماً به من چیزی خواهد بخشید، مگر اینکه ستارهای خوب برای او بدرخشد.
هوش مصنوعی: برستم، پیروز شاه را نجات داد و او را از بند و تاریکی چاه رهانید.
هوش مصنوعی: پادشاه از رستم پرسید که چگونه میخواهی این کار را انجام دهی؟
هوش مصنوعی: باید ببینیم که از ثروت و لشکر چه چیزهایی را باید طلب کنیم، چرا که همه اینها باید در مسیر تو قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از افراسیاب بدگوی ترس داشته باشم؛ چون امکان دارد که به بیژن آسیب برساند.
هوش مصنوعی: یک موجود شرور و خطرناک است که به وسیله جادوگری و فریبکاری بسیار مهارت دارد.
هوش مصنوعی: او شیطان را به حرکت درآورد تا آن شمشیرزن را از پای خود بیندازد و به زمین بیندازد.
هوش مصنوعی: رستم به پادشاه جهان گفت که من این کار را پنهانی و بدون اطلاع دیگران انجام میدهم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و انجام کارها، نباید فریب و نیرنگ را به کار ببریم. بلکه باید با صداقت و تلاش واقعی پیش برویم.
هوش مصنوعی: در این زمان که جنگ و درگیری در حال وقوع است، باید از کنترل و جلوگیری از خشونت استفاده کرد.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به ثروت و زیباییهای زندگی، باید از فرصتها بهره برد و امید داشته باشیم، اما همواره باید محتاط باشیم و از خطرها آگاه باشیم.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره به صبر و استقامت در برابر چالشها و ناملایمات زندگی شده است. فردی باید مانند بازرگانان که با صبر و تدبیر کار میکنند، با روحیهای مقاوم و منطقی رفتار کند و در برابر مشکلات، به خصوص در زمینههای مرتبط با زندگی و تجارت، آماده باشد.
هوش مصنوعی: برای هر چیزی که گسترش مییابد یا پنهان میشود، باید بهایی پرداخت و سهمی از آن را بخشید.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو صحبتهای رستم را شنید، دستور داد تا گنجینههای قدیمی را بیاورند.
هوش مصنوعی: شاه به همه گنجینهها را باز کرد و در آنجا با سکههای طلا و جواهرات رنگین آراسته شد.
هوش مصنوعی: تهمتن (رستم) آمد و همه به او نگاه کردند. هر آنچه را که باید، از میان جمع انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: از صد شتر برای بار کردن دینار استفاده کرد، و صد شتر دیگر برای بار کردن درهم از گنج.
هوش مصنوعی: رستم به سالار خود دستور داد که از میان هزار سرباز لشکر، بهترینها را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: از میان مردان مشهور و بلندمرتبه، باید گروهی را به خود جمع کرده و کمربند خود را ببندیم.
هوش مصنوعی: من همچون گرگ تیز و چابک و مانند زنگی سرزنده، دیگر بار خود را برای مبارزه با شیران جنگی آماده میکنم.
هوش مصنوعی: چهارمین نفر که سپاه را به حرکت درآورد، نگهبان تخت و کلاه بود.
هوش مصنوعی: مانند فرهاد و رهام که شجاعانه در برابر چالشها ایستادگی میکنند، اشک به عنوان نشانهای از غم و احساس، میتواند جذابیت و قدرتی در خود داشته باشد که قادر است شکارچی را به سمت خود جلب کند.
هوش مصنوعی: باید هفت جنگجو را با شکوه و زیبایی انتخاب کرد تا نگهبان این لشکر و خواستهها باشند.
هوش مصنوعی: همه زیورآلات و تاجها را کنار گذاشتند و مانند آنچه که باید، خود را آماده کردند.
هوش مصنوعی: پس آگاهی به کسانی که بلندپرواز و قدرتطلب هستند رسید، آنها که دشمنان را با قدرت شکست میدهند.
هوش مصنوعی: از زنگه پرسیدند که خسرو کجاست و چه برایش پیش آمده که ما را به سوی او خواسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.