گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

مهی دارم که هرگه پرده بردارد ز رخسارش

رود خورشید در زیر نقاب از شرم دیدارش

بتی غارتگر هوشی ز قد با سرو هم‌دوشی

ز لب چون غنچه خاموشی که کس نشنیده گفتارش

فرنگی طفل بی‌باکی به قصد دین و ادراکی

[...]

قصاب کاشانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

دل‌زارم به این زاری که می‌نالد ز آزارش

دل خارا شود خون شنود گر ناله زارش

چه باکم از شکست بال و پر در قید صیادی

که آزادی نخواهد از قفس مرغ گرفتارش

بر آن گلبن به امید چه مرغی آشیان بندد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

برقع طرف نگردد، با آتشین عذارش

چون شمع می توان دید، در پرده آشکارش

با صد جهان شکایت، زخم دلم دهان بست

یارب چه نکته سنجد، چشم کرشمه بارش؟

سامان طرفه ای داد، عشق تو چشم ما را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

هرگل که پر از لخت جگر نیست کنارش

بر سر نتواند زدن از شرم، بهارش

از پرتو رخسار جهانسوز تو دارم

آن شعله به دل، کآتش طور است شرارش

در خورد زوالش نبود دولت دنیا

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

چرا پر است ز عالم، دل خریدارش

که سیم ناسره آمد جهان به بازارش

نشان کوی کسی را دلم طلب دارد

که آفتاب بود پشت و روی دیوارش

دلی که بی الم روزگار باشد نیست

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

لعنت بر نفس ما و بر کردارش

بر مطلب و بر مقاصد بسیارش

دایم به خدا خدا منم می گوید

کو مرد خدایی که برد بر دارش

سعیدا
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

چه دامست این که هر مرغی که می‌گردد گرفتارش

نمی‌آید به خاطر پر گشودن‌های گلزارش

عجب نبود ز خاکش تا قیامت بوی خون آید

بیابانی که آب از دیده من می‌خورد خارش

ندارد آگهی از محنت شب‌های مهجوران

[...]

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - در مدح درویش مجید رحمه الله

 

کجا رفت آن نسیم صبحگاهی؟

که آمد از نفس بوی بهارش!

نسیمی، دلکش و بادی دلاویز؛

که آمد از بهشت و مرغزارش

نسیمی، برگ گلبن برفشانده

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

آنکه در پرده نیست رخسارش

می نشاید نهفت ز اغیارش

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

مدتی گر دهی بیکبارش

همه ی عمر تا کنی یارش

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

تا نیازاردت، نیازارش؛

ور کند شکوه، مرده انگارش!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

بگذر از آن دیار و، بگذارش؛

دل خود، جمع دار از کارش!

آذر بیگدلی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

اگر روزی دهم صد بار جان نادیده دیدارش

بسی زان به که روزی بنگرم در بزم اغیارش

به حال مردنم از رشک او با غیر در صحبت

چسان یارب ز حال خویشتن سازم خبردارش

به خاک کویش ار نسپاردم پیش سگان او

[...]

رفیق اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۷۶

 

هر که در کوی او بود بارش

کی بود آرزوی گلزارش

کوی او گلشنی است کز خوبی

کرده آرایش جهان خوارش

قوت جان و قوت روح آمد

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

نگه مست و چشم هشیارش

لب شیرین و تلخ گفتارش

دیدم و دل بمهر او دادم

تا توانی بگو بیازارش

رفت و پوشید چشم از نگهی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶

 

کمندی رشته گویی روزگارش

قضا را با قدر در پود و تارش

نشاط اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

هر که دید آن گل عارض مژهٔ خونبارش

گلستانی‌ست که گل می‌دمد از هر خارش

قیمت یگ نگهش را به دو عالم بستند

آه از آنان که شکستند چنین بازارش

ترسم این خواب گرانی که بود بخت مرا

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

اگر ز آمیزش اغیار نبود یار من عارش

چرا گردد خجل هرگه که بینم پیش اغیارش؟

به بازار محبت از متاع عاشقی ما را

وفایی هست و جانی تا که خواهد شد خریدارش

هنوز از بار جورت نیست آگه دل، به دوش او

[...]

سحاب اصفهانی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۴

 

بنازم نازنینی را که شد از عکس رخسارش

عیان زینسان گلی صد دل کشد قلاب هر خارش

ز اوراقش دو صد یاقوت رمانی بود در کف

شده هر قطره شبنم بر جبین لولوی شهسوارش

دم از لعلش زدن محض پشیمانی است نادانی

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » مثنویات » مناجات

 

نبد فصلی به روز کاروزارش

ز عزرائیل و ضرب ذوالفقارش

خالد نقشبندی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
sunny dark_mode