گنجور

 
نورعلیشاه

هر که در کوی او بود بارش

کی بود آرزوی گلزارش

کوی او گلشنی است کز خوبی

کرده آرایش جهان خوارش

قوت جان و قوت روح آمد

بوی شیراز لب شکر بارش

سرو قدش که غیرت طوبی است

برده دل ها خرام رفتارش

سوزدم هر سحر چو پروانه

شمع محفل فروز رخسارش

کیست آنکس که خط و خالش دید

در دل و جان نشد گرفتارش

ریزدم خون ز خنجر مژگان

بیگنه ترک چشم خونخوارش

ماه زهره جبین ما را کیست

مشتری تا شود خریدارش

مژده ساقی که خرقه پوشی باز

فرش میخانه گشت دستارش

کلک من طوطی شکر خائیست

کاب حیوان چکد ز منقارش

غیر نور علی که میبارد

نفس عیسوی ز گفتارش