نگه مست و چشم هشیارش
لب شیرین و تلخ گفتارش
دیدم و دل بمهر او دادم
تا توانی بگو بیازارش
رفت و پوشید چشم از نگهی
یا رب از چشم بد نگه دارش
در دم آشفتگیست تا چه کند
زلف آشفته چشم بیمارش
نیست ذوقی مرا زگل گویی
بلبلی یافت ره بگلزارش
کس دل از ما نمیخرد تا چند
آرم از خانه سوی بازارش
چون متاعی که عیب او داند
هم فروشنده هم خریدارش
راهب از دیرو عابد از مسجد
زاهد از غیر و عاشق از یارش
همه در مانده و پریشانش
همه سر گشته و طلبکارش
ای خوشا وقت بنده ای کورا
نپسندد بجز خریدارش
آنکه از محرمان پادشه است
نشناسند گو ببازارش
شد چو مقبول بند گیش نشاط
گو دو عالم کنند انکارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.