فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰
چه گفت آن سراینده مرد دلیر
که ناگه برآویخت با نره شیر
که گر نام مردی بجویی همی
رخ تیغ هندی بشویی همی
ز بدها نبایدت پرهیز کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۲
چو بشنید ماهوی بیدادگر
سخنها کجا گفت او را پسر
چنین گفت با آسیابان که خیز
سواران ببر خون دشمن بریز
چو بشنید از او آسیابان سخُن
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷
کُمیت سخن را ضمیر است میدان
سوارش چه چیز است؟ جان سخندان
خرد را عنان ساز و اندیشه را زین
بر اسپ زبان اندر این پهن میدان
به میدان خویش اندر، اسپ سخن را
[...]
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳۴
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۴ - رزم چهارم گرشاسب با هندوان
چو ز ایوان مینای پیروزه هور
بکند آن همه مهره های بلور
ز دریای آب آتش سند روس
در افتاد در خانه آبنوس
ز هندو جهان پیل و لشکر گرفت
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته
چنین تا بقنوجش آورد شاد
پس آن گه در گنج ها برگشاد
مهی شاد و مهمان همی داشتش
که یک روز بی بزم نگذاشتش
سَر ماه چندانش هدیه ز گنج
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
چو شد بر جزیره یکی بیشه دید
همه دامن بیشه لشکر کشید
شه لاقطه بود کطری به نام
دلیری جهانگیر و جوینده کام
جهان پیش چشمش به هنگام خشم
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتیها
چو شد هفتهای شهری آمدش پیش
کهی نزدش از مه بلندیش بیش
همه که دل خاره سنگین ز آب
بسان گیا رسته زو زر ناب
از آن شهریان هر که زآن زر برد
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مسمط در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
نگاری لاله رخسار و سمنبر
صبا زو مشگبویست و سمنبر
سهی سرویست کش مشگ و سمنبر
هزارش خوشه سنبل بر سمنبر
ز روی و موی آن سرو سمن بر
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۴ - رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا و کشته شدن مار به دست فرامرز
چو یک چند بد با می و رود وجام
از آن مار جوشا گرفتند نام
به نوشاد گفت ای شه نیکنام
کجا باشد آن اژدها را کنام
بدو گفت کای پهلوان دلیر
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش
بیاورد پس مهتر تیز ویر
از آن پر و لختی به پیکان تیر
برافروخت با عود آن را بسوخت
ز ناگاه روی هوا برفروخت
چو دید از هوا آتش و تیره دود
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۹
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰ - نیرنگ کوش با رومیان
از امروز تا سیصد و اند سال
از ایران پدید آید آن بی همال
هر آن شاه کآید به فرمان او
بماند بدو افسر و جان او
اگر سوی روم آورد لشکری
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در ستایش قاضی ابوالبرکاتبن مبارک فتحی
به آب ماند یار مرا صفات و صفاش
که روی خویش ببینی چو بنگری بقفاش
ز بوی و خوبی جعد و دو زلف مشکینش
ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زیباش
نگار خانهٔ چین است و ناف آهوی چین
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۱۳ - اندر صفات پیغامبر علیهالسلام
برده بر بام آسمان رختش
سایهٔ بخت و پایهٔ تختش
صورتی را که بود اهل قبول
کردش از صورت طلب مشغول
نسبت از عقل آن جهانی داشت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح ظهیرالدین و شکایت از روزگار
نالم همی و سود نبینم ز نالهام
فریاد من نمیرسد این اشک ژالهام
با آنکه نیست هیچ به فردا امید من
باشد ذخیره محنت پنجاهسالهام
یک لقمه بیجگر ندهد ور دهد فلک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملکه
دل روی مراد از آن ندیده است
کز اهل دلی نشان ندیده است
دل هر دو جهان سه باره پیمود
یک اهل در این میان ندیده است
در شیب و فراز این دو منزل
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - درستایش اصفهان
نکهت حور است یا هوای صفاهان
جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مارد بخت یگانه زای صفاهان
چون زر جوزائی اختران سپهرند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح امام الشارع وحید الدین ابو المفاخر عثمان پسر کافی الدین عمر پسر عم و داماد خاقانی
آن نه روی است آنکه آشوب جهان است آنچنان
و آن نه زلف است آنکه دست آویز جان است آنچنان
زلف او زنجیر گردون است و بیدادی کند
گرچه او از بهر انصاف جهان است آنچنان
راست خواهی با من از هستی نشانی مانده نیست
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو
ز راه پاسخ آن ماه قصبپوش
ز شکر کرد شه را حلقه در گوش
گشاد از درج گوهر قفل یاقوت
رطب را قند داد و قند را قوت
مثالی داد مه را در سواری
[...]