ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
چون آب موج زند سیم در مسام جبال
بریخت برگ گل مشکبوی پروین شکل
چو جرم پروین بر آسمان کشید اشکال
ز خوید سبز بگردد همی سرین گوزن
ز لاله سرخ بگردد همی سروی غزال
طیور ، گاه پریدن ، ز تابش خورشید
همی کنند بمنقار آتش از پر و بال
چو گرم گردد آب از هوای آتش طبع
پشیزه نرم شود بر مسام ماهی وال
ز نور تابش خورشید لعل فام شود
سروی آهوی دشتی ، چو آتشین خلخال
گمان بری که برفتن سموم آتش زخم
ز خشم شاه کند بر زمانه استعجال
گزیده شمس دول،شهریار زین ملل
ستوده کهف امم ، آفتاب جود و جلال
طغانشه بن محمد ، که خواندش گردون
خدایگان عجم ، شهریار خوب خصال
ز گنج او بسوی سایلان درگه او
چو مور در گذر خاک راه جوید مال
ز جود دست وی اندر نگین خاتم او
همی گشاده شود چشمه های آب زلال
هلال شکل ز نعل سمند او گیرد
بدین سبب زخسوف ایمنست شکل هلال
ستاره لفظش خوانند و آسمان مرکب
بگاه قول و معانی ، بروز جنک وجدال
فرو گرفتن و بیرون گذاشتن عجبست
ستاره از سر کلک ، آسمان ز تاب دوال
ایا شهی،که بهنگام کین رسول اجل
ز خنجر تو برد روزنامۀ آجال
شدست قابض ارواح تیغ هندی تو
چنانکه نقش نگین تو مقصد آمال
مگر که در ازل ، ای شاه ، حکم رزق و اجل
نگین و تیغ ترا داد ایزد متعال؟
گر اژدها برود بر طریق لشکر تو
نهان کند ز نهیب تو مهره در دنبال
ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تو
دهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال
بدان گهی که چو شیران یلان آهن پوش
برون شوند خروشان همال پیش همال
پلنگ و شیر بجنبند بر هلال علم
تن از نسیج یمانی و جان ز باد شمال
ز بهر کین زره تنگ حلقه در پوشند
بجای پوست در ارحام مادران اطفال
ستارگان چو شجاعان جنگ بر گردون
همی کشند بدریای خون درون اذیال
صدف ز بیم بلا در جهد بکام نهنگ
ز خون برنگ یواقیت سرخ کرده لئال
زمین چو پشت کشف پر ز غیبۀ جوشن
هوا چو قوس قزح پر علامت ابطال
هوا چو بیشۀ الماس گردد از شمشیر
زمین چو پیکر مفلوج گردد از زلزال
جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد
فروغ خنجر الماس فعل مغز فتال ؟
چنان گریزد دشمن که شیر رایت او
ز هیبت تو نجنبد مگر بشکل شکال
چو گرم گردد از آشوب حمله مرکب تو
بجای خوی ز مسامش برون جهد پر و بال
مخالف تو اگر تیر در کمان راند
چو خار پشت سر اندر کشد بتیر نصال
ستاره در روش چرخ چون کند خردش
زمین بتارک ماهی فرو برد اشغال
پس از نبرد تو مر خستگان تیغ ترا
ز خون بدل رود الماس ریزه از قیفال
بروز جنگ زیک میل ترگ دشمن تو
ز عکس خنجر تو بترکد چو تشنه سفال
ز ضربت تو الف وارقد دشمن تو
دو نیمه گردد و باز اوفتد بصورت دال
مخالفت ننهد تیغ آبدار از دست
اگر چه تیر بود بر مخالف تو و بال
گمان برد که اگر اشک او کمی گیرد
ز آب تیغ توان کرد دیده مالامال
پس از نبرد تو عمری در از بر شخ کوه
ز زخم تیغ تو بر موج خون روند ابدال
بروز حرب مجوف کنی بیک فرسنگ
بنیزه ار زره تنگ حلقه نقطۀ خال
سپهر چنبری از خدمت تو جوید نام
سعود مشتری از سیرت تو گیرد فال
هزار دریا در یک سخاوت تو ضمین
هزار گردون در یک کفایت تو عیال
ز همت تو کم از نقطه ایست جرم فلک
ز سیرت تو کم از ذره ایست کل کمال
هزار جای فزون گفت عنصری که: « ملک
برور جنگ به آمد ز خان و از چیپال »
ز دولت پدران تو صد هزار ملک
نگون شدند چو چیپال و خان بروز قتال
ایا شهی ، که ز عدل تو شیر شادروان
ز دست خویش بدندان برون کند چنگال
اگر بدولت محمود می پدید آمد
ز طبع عنصری آن شعرهای سحر مثال
مرا بفر تو باید که در ترازوی نظم
خواطر شعرا کم سزد ز یک مثقال
ز بحر خاطرم ار ابر قطره بردارد
بجای گل سر طوطی برون دمد ز نهال
زمانه گردن اقبال را قلاده کند
هر آن قصیده که من بر سرش نویسم : قال
نگیرم از قبل جاه خدمت اعیان
نگویم از جهت مال مدحت ارذال
نه در حدود تمکن کنم ز بهر طمع
نه از ملکوت مذلت کشم ز بهر منال
ببندگیت رضا دادم از عقیدت دل
بدوستیت جدا گشتم از عشیرت و آل
نه منتست که بر تو همی نهم ، لیکن
همی بنظم بگویم مجاری احوال
شنیده بودم از این پیشتر که : راه سرخس
بود نشیمن آفات و مرکز اهوال
سموم وار بود بادهای او محرق
شرار وار بود خاکهای او قتال
طریقهاش بباریکی پل محشر
مضیقهاش بتاریکی دل دجال
از ان قبل که در آن ره بعینه گفتی
که روضه های جنانند توده های رمال
مرا ز خاصۀ خود بود زیر ران فرسی
بتن چو کوه جسیم و بتگ چو باد شمال
تکاوری ، که زمین از تحرک سم او
بود چو نقطۀ سیماب دایم از زلزال
منقط از اثر گام او هوا بشهب
منقش از اثر نعل او زمین بهلال
نهنگ وار گه غوطه در رود ببحار
پلنگ وار گه پویه بر شود بجبال
چو در مصاحبت او بریدم آن ره را
مرا معاینه شد کان حدیث بود خیال
بمدحت تو سخن های چابک اندیشم
نه طبع ایشان زربود و آن من صلصال ؟
فغان من همه زین شاعران خیره سخن
غریق بحر جهالت ز طبع تیره و ضال
فریب تشنگی این قوم را بر آورده
ز آفتاب تخیل دو صد سراب محال
ولیک اگر چه چنینست هم پدید بود
خسک ز لؤلؤ مکنون وروبه از ریبال
زمرد و گیه سبز هر دو همرنگند
ولیک از ین بنگین دان برند ، از آن بجوال
خدایگانا ، طبع لطیف خواهد شعر
لطیف زود پذیرد تغیر احوال
چو مشتری بدرخشد گه فزونی عز
چو خاک تیره نماید بگاه سستی حال
خدایگان اگر این چند بیت بپسندد
مرا بباغ طرب در،چو سرو گردد نال
چنان شود سخن من ، که در معانی او
بخیرگی نگرد طبع جادوی محتال
و گر بخدمت آن صدر آفتاب آیین
بکام دل رسم و رسته گردم از اهوال
بفر دولت شاه از برای خدمت من
قلاده بر نهد از ماه نو فلک بغزال
جهان پیر چو من یک جوان برون نارد
بلند همت و بسیار دان و اندک سال
همیشه تا نشود لعل عود و مرجان مشک
همیشه تا نشود عود فحم و مشک ز کال
بکامرانی بنشین ، ببین مخالف را
بچنگ مرگ مقید ، بدام ننگ نکال
زآب تیغ تو آتش گرفته جان عدو
ز موج دست تو گوهر فشانده ابر نوال
چو مهر بر طرف آسمان قصر بتاب
چو سرو در کنف بوستان عدل ببال
طرب فزای و درون پرورو فراغت کن
سماع ساز و تنعم کن و نشاط سگال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
بود محال مرا داشتن امید محال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود
جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.