همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در ستایش رب العالمین
ای وجودت به ذات خود قایم
ذات پاک تو قایم و دایم
اول و آخر و قدیم و عظیم
خالق و رازق و کریم و رحیم
ظاهر و باطن و غفور و ودود
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین (ص)
هر که ره با دلیل پیماید
گرچه زحمت کشد بیاساید
از آفت ره کسی خبر دارد
که قدم در پی نظر دارد
هرکه بی همرهی رود به سفر
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۳ - در نعت خلیفه اول
پیشوا یار غار او صدیق
آن رسیده به عالم تحقیق
برگزیده رسول و یزدانش
ارجحی گفته بهر ایمانش
گفت از بهر قوت از غفار
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در نعت خلیفه دوم
بعدازان چون خلیفه گشت عمر
شد جهان گیر دین پیغمبر
داد تأیید قادرش یاری
در جهان گیری و جهان داری
کرد اظهار دین مصطفوی
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در نعت خلیفه سوم
چون عمر شد روان به دار سلام
گشت عثمان خلیفة الاسلام
ناصر ملت محمد بود
ناشر سنت مؤید بود
بهدی الله عینه قرت
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در نعت خلیفه چهارم و فرزندان او و دو عم پیامبر و سایر مهاجرین و انصار
چون به جای نبی علی بنشست
اهل اسلام را قوی شد دست
اسد الله خلیفه فاضل
مرشد خلق عالم عامل
قدوة اهل دین علی ولی
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در وصف عشق
ذوق وجد وسماع وجان بازی
هست در قوم ملت تازی
زانکه ایشان ز دل خبر دارند
با نشاط از شراب اسرارند
عاشقان حبیب معبودند
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۸ - در ستایش علمی که بدان مستفیذ می توان شد
علم باید که ره نمای بود
نه فضولی شره فزای بود
جهل در داست علم درمان است
علم آب درخت ایمان است
زاب گردد درخت تازه و تر
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در مذمت از واعظانی که به فرموده خویش عمل نکنند
ای سخن پرور بلند آواز
که زبان تیز کرده ای و دراز
دست حرص و هوا دراز مکن
دهن ماره آز باز مکن
تا حدیث تو دل پذیر آید
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح واعظان متدین
واعظانی که اهل تحقیقند
به مواعظ کلید توفیقند
یافتند از خدای عز و جل
عقل و ایمان وذوق وعلم وعمل
روز و شب کار بندگی دارند
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - فی التواضع
دلربایی به دلنوازی کن
پایها بوس و سرفرازی کن
کز تواضع بلندقدر شوی
در نظرها چو ماه بدر شوی
مه چو در آسمان زیر نشست
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - فی مذمه الدنیا
آرزوهاست در دلت پنهان
انها من سلاسل الشیطان
که به دوزخ بدان کشند تو را
ان تکن منکر فسوف تری
دل به دنیا چو مشتغل گردد
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - فی مذمه الشهوه
گفتن از بهر کار در کار است
ورنه اینجا چه جای گفتار است
مهر مجنون و گرمی فرهاد
تا قیامت کنند مردم یاد
ذکر لیلی و قصه شیرین
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - فی الموعظه
همنفس شد سگ شبان با گرگ
گله را سگ خوردکنون یاگرگ
دزد و خازن چو یار غار شوند
آفت مال شهریار شوند
شیخ چون با مرید باده خورد
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - حکایت
زنگیی زشت را ظریفی دید
گفت باید به ریش او خندید
با مویز سیاه برد جعل
نزد آن زشت روی گنده بغل
گفت کاین نقل باده خواران است
[...]