گنجور

 
۱
۲
۳
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

از پیرهنت بویی آمد به گلستان‌ها

کردند پر از نکهت گل‌ها همه دامان‌ها

با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه

کز رشته زلف تست این چاک گریبان‌ها

تا خوان جمالت را آراست به سبزی خط

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

از عاشقی همیشه جوان است پیر ما

خالی مباد عشق بتان از ضمیر ما

با آنکه چون چراغ سحر شد جوانه مرگ

هم دیر زیست مدعی زودمیر ما

صد جان ما ستاند و به یک بوسه وعده داد

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

در چمن می رفت ذکر قامت دلدار ما

سرو دامن بر زد و آمد به بستان راست پا

تا چرا پیراهن اول آن تن نازک بسود

می کند از غیرت آن در برش گرمی قبا

ما نکو دانیم شکر نعمت و حق نمک

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

شب سوی ما هوس آمدن است آن مه را

دیده‌ها پاک بروبید به مژگان ره را

تا تو بر گوشه نشینان گذری چشم و مژه

آب و جاروب زده صومعه و خانقه را

بچه منصوبه ندانیم بریمت به وثاق

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

مطلع انوار حسن است آن رخ چون آفتاب

مطلعی گفتم بدین خوبی که می گوید جواب

باتو چون زلفت چه خوش باشد شب آوردن به روز

کاشکی این دولت بیدار میدیدم به خواب

گو دل ریشم بجوئید آن در چشم از راه لطف

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

ای روی دردمندان بر خاک آستانت

از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت

عرش‌آشیان همائی ما جمله سایه تو

با این صفت چه دانند این مشت استخوانت

ذرات کون یک یک در ممکنات عالم

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

اینچنین مشک در همه چین نیست

این همه عطر در ریاحین نیست

این سخن شمه ای است ز آن سر زلف

گرچه فکری درازتر زین نیست

گر بگویم به ماه میمانی

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است

وین کار خرابی همه از حب شراب است

جانم به عذاب است ز مخموری دوشین

ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است

چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

بی درد دلی لذت درمان نتوان یافت

تاجان ندهی صحبت جانان نتوان یافت

هر دل نبود جای غم عشق تو کان غم

گنجیست که جز در دل ویران نتوان یافت

در دامن خاری بنشینیم چو گل نیست

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت

بسیاری دیده دریا شد و هر قطره ز دریا بگذشت

گرچه در مجمع دل درد بود صدرنشین

ناله چون برتر ازو بود به بالا بگذشت

گر صبا آمد و بوی تو ز ما داشت دریغ

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

در صف دلها غم تو صدرنشین است

مرتبه ناله از تو برتر ازین است

بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین

داعیه این است هر کرا دل و دین است

کس نشود سیر گفته ای ز وصالم

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

سرو قدت روان لبت جان است

جان من این روان من آن است

حلقه حلقه اگر نه مست نواند

در گوش تو از چه غلطان است

یادگارم ز تیر غمزه تو

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

عشق از نام و از نشان یکتاست

بینشانی نشان مرد خداست

هر را از مقام بی رنگی

رنگی ز رنگ او پیداست

خلعت عشق نیست لایق عقل

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است

بر شمع سوز سینه پروانه روشن است

از من بگو به مدعی ای یار آشنا

من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است

آنرا که دل سوی لب او می کشد چو جام

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت

آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت

گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی

هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت

این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

نیست مرا دوستر از دوست دوست

اوست مرا دوست مرا دوست اوست

دم ز رخ دوست زند آینه

در نظر مردم از آن دوست روست

دل خم ابروی تو دارد هوس

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح

بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح

ز ساقیانِ پری‌چهره خواه وقتِ صبوح

حیات جان ز لبِ جام و قوتِ روح از راح

مردان خرابات بین که از سرِ شوق

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید

شد ز شست و شوی اشکم جام ها در بر سفید

از غم نادیدنت وز دیدن روی رقیب

یک دو دم چشمم سیاهست و دمی دیگر سفید

دیده می گردد سفید از انتظار روی خوب

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

بس شد ز توبه ما را با پیر ما که گوید

یعنی به می فروشان این ماجرا که گوید

پیر مغان دهد می با ما و شیغ نوبه

طالب بگو ارادت زین هر دو با که گوید

خود بین هنر شناسد عیب خداشناسان

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

بکوش تا به کف آری کلید گنج وجود

که بی طلب نتوان یافت گوهر مقصود

بر آستان محبت که سر نهاد شبی

که لطف دوست برویش دریچه نگشود

تو چاکر در سلطان عشق شو چو ایاز

[...]

۸ بیت
کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۰