گنجور

 
کمال خجندی

بس شد ز توبه ما را با پیر ما که گوید

یعنی به می فروشان این ماجرا که گوید

پیر مغان دهد می با ما و شیغ نوبه

طالب بگو ارادت زین هر دو با که گوید

خود بین هنر شناسد عیب خداشناسان

امروز عیب رندان جز پارسا که گوید

گر چنگ پیش ننهد پانی به دلنوازی

سوی شرابخانه ما را صلا که گوید

دلبر مگر به عاشق دشنام داد ور نی

بی مرحمت کسی را چندین دعا که گوید

گونی مرا رقیا هستم سنگ در او

این نام آدمی را زیبد ترا که گوید

از زاهدی برندی کردی کمال توبه

جز پاکباز قادره ترک دعا که گوید

بعد از تو از فرینان در قرنها ازینسان

شعر تر مخیله سر تا پا که گوید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

دل شد ز دست ما را با یار ما که گوید؟

وین درد سینه ما پیش دواکه گوید

من غرق خون همه شب، او خود به خواب مستی

آنجا که اوست از من این ماجرا که گوید؟

گفتم که چند بر ما نامهربانی آخر؟

[...]

نسیمی

شرح غم دل ما با یار ما که گوید؟

گر محرمی نباشد جان غصه با که گوید؟

جان با خیال لعلش گوید غم دل، آری

با غنچه حال بلبل غیر از صبا که گوید؟

غلتان اگر نه هردم اشکم رود به کویش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه