چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح
بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح
ز ساقیانِ پریچهره خواه وقتِ صبوح
حیات جان ز لبِ جام و قوتِ روح از راح
مردان خرابات بین که از سرِ شوق
به وصلِ دخترِ رَز تازه کردهاند نِکاح
تو باده نوش و میندیش از حلال و حرام
که هست خون صُراحی بر اهلِ عشق مُباح
فروغِ شمعِ جمالِ تو مَشرِقُ الْاَنوار
طلوعِ کوکَبِ حُسنِ تو فالِحُ الْاَصباح
رخ و آب کشاف حسن را تفسیر
غمِ تو مخزنِ اسرارِ عشق را مِفتاح
حدیثِ قامت تو گر مؤذنان شنوند
به عمر خویش نیایند بعد از این به فَلاح
به بوی صبحِ وصالت کمال دلشده را
حدیثِ زلف و رخِ توست وِردِ شام و صَباح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار درباره زیبایی و جذابیت معشوق و لذتهای زندگی است. شاعر از صبحی صحبت میکند که شمع وجود معشوق را روشن کرده و از مراسم نوشیدن شراب و شادی در دلهای عاشقان میگوید. او تأکید میکند که عشق و وصل زیبا به معشوق، فراتر از بحثهای حلال و حرام است و برای عاشقان مجاز است. همچنین به زیبایی و نورانی بودن معشوق اشاره میکند که تمام عالم را روشن کرده و عشق به او کلید فهم راز های عشق است. نهایتاً، شاعر میگوید که زیبایی معشوق چنان است که اگر مؤذنان آن را بشنوند، دیگر نخواهند توانست به سعادت دست یابند.
هوش مصنوعی: به مانند شعلهای از روز که به واسطه نسیم صبح روشن میشود، بادهای سرخ را در جامهای شفاف بریز.
هوش مصنوعی: از ساقیان زیبای مینوش، خواهانم که در صبح زندگی، جانم را از لب جام بیداری و نیرو را از شراب به دست آورم.
هوش مصنوعی: مردان میخانه را ببین که با عشق و اشتیاق به وصلت با دختر خوشبوی خود، ازدواج کردهاند.
هوش مصنوعی: نوشیدن باده را ادامه بده و نگران حلال و حرام نباش، زیرا در عالم عشق، خون شیشه و شراب برای عاشقان آزاد است.
هوش مصنوعی: نور شمع زیبایی تو، مانند روشنی صبح، درخشش و جذبه ستاره زیباییات را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: چهره و زیبایی تو، نشاندهندهی حال و هوای غم تو است و رازهای عشق را فقط تو میتوانی برملا کنی.
هوش مصنوعی: اگر موذنان قامت تو را بشنوند، در طول عمرشان هیچگاه به کامیابی و رستگاری نمیرسند.
هوش مصنوعی: با خوشبو شدن صبح و فرارسیدن وقت وصالت، دل پر از عشق فقط داستان زلف و چهرهی تو را میگوید و این یاد تو در دل شب و هنگام صبح ورد زبان من شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
ز دوستی که تو داری همی پریدن را
[...]
همین که بانگ بر آید که فالق الصباح
غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح
اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل
مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح
برای دفع مخالف گر اتفاق افتد
[...]
بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
بیا، که زنده به بوی تو میشوند ارواح
تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان
تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح
فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد
[...]
بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح
ببین که جوهر روحست در قدح یا راح
خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام
عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح
بریز خون صراحی که در شریعت عشق
[...]
مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین
که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح
هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده
مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح
به هر زمین که گذر کرده باد آبادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.