از عاشقی همیشه جوان است پیر ما
خالی مباد عشق بتان از ضمیر ما
با آنکه چون چراغ سحر شد جوانه مرگ
هم دیر زیست مدعی زودمیر ما
صد جان ما ستاند و به یک بوسه وعده داد
بسیار بخش دلبر اندک پذیر ما
در دل به قدر ذره نگنجد خیال غیر
کز مهر او پر است ضمیر منیر ما
تا کی دعای وصل کمان ابروان کنم
چون بر نشانه هیچ نیفتاد تیر ما
جان را چو نیست از تن و تن را ز جان گریز
از ما جدا مشو دگر ای ناگزیر ما
داریم صبر اندک و بیش از شمار شوق
پوشیده نیست از تو قلیل و کثیر ما
روز حساب غم نخوریم از گنه کمال
گر عقد زلف یار بود دستگیر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر چرخ شد ز جور حسودان نفیر ما
آه ار نه لطف میر بود دستگیر ما
از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما
که آمیزشیست مهر ترا با ضمیر ما
ما قصهای که بود نمودیم و عرضه داشت
تا خود جواب آن چه رساند بشیر ما
نینی ، به پیک و نامه چه حاجت؟ که حال دل
[...]
ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما
داند که زاهدی نبود دلپذیر ما
دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز
چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما
جان میدهیم تحفه به باد و نمی برد
[...]
تدبیر ماست در گرو عقل پیر ما
معلوم تا کجا برسد زور تیر ما
برهان ز معرفت نگشاید در صواب
نقش خطا زند همه کلک دبیر ما
در ملک دل تغلّب دیوان ز حد گذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.