گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

بی‌حرز شعله نگذرد از پیش داغ ما

پروانه احتراز کند از چراغ ما

چون دیده دور شد از تو رنگ نگه پرید

تا رنگ می‌رسید شکست ایاغ ما

یک روزه عیش ما نشود محنت دو کون

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تا بود گریه کی آباد شود خانه ما؟

جغد را پای به گل رفته به ویرانه ما

ما از آن سوختگانیم که معمار ازل

طرح آتشکده برداشت ز کاشانه ما

عشق پیوسته به دنبال دلم می‌گردد

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ز رشک، باد صبا گرچه سوخت جان مرا

ولی ز برگ گل آراست آشیان مرا

مراست جذبه شوقی که هر کجا می‌رم

هما به کوی تو می‌آرد استخوان مرا

خوشم به گریه خونین که فرق نتوان کرد

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

کی حرف ملامت شکند خاطر ما را؟

خصمی به چراغم نبود باد صبا را

در سایه دیوار خودم خفته غمی نیست

گر بر سر من سایه نیفتاد هما را

یا منع من از دیدن رویش منمایید

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا

صلای گشت خزان می‌دهد بهار مرا

سواد زلف بتان است نسخه بختم

سفیدبخت ندیده است روزگار مرا

ز عشق تا شدم آسوده زارتر گشتم

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

شد دهان شکرگو هر زخم نخجیر ترا

صید پیکان‌خورده داند لذت تیر ترا

جز حدیث بیستون در بزم شیرین نگذرد

آفرین ای ناله فرهاد تاثیر ترا

جور کن چندان که بتوانی که روز بازخواست

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

خوشم که ضعف چنان کرده روشناس مرا

که چشم آینه مژگان کند قیاس مرا

چو غنچه تا به گریبان نهفته در مژه‌ام

فتاده کار به نظاره در لباس مرا

بنای عافیتم را بریز گو از هم

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

چو نمی‌کنی نگاهی به ستم مران خدا را

نکنی اگر نوازش مشکن دل گدا را

همه حیرتم که هرگز چو نبوده آشنایی

به جهان که گفته چندین سخنان آشنا را

چو شدی تمام خواهش چه زنی در اجابت؟

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا

لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا

در چشم خلق بس که مرا خوار کرده‌ای

نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا

دور از تو کار خنجر الماس می‌کند

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا

داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا

مدعی بر خویش می‌پیچد چو مکتوب از حسد

ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا

عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

چو شخص سایه ندیده کسی هلاک مرا

سرشته‌اند به آب حیات، خاک مرا

مرا ز عشق غرض آه دردآلودست

مباش گو اثری آه دردناک مرا

جواب دعوی دشمن بس این که دامن دوست

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

دل دیوانه کی در گوش گیرد پند دانا را

حباب از خیمه نتواند که پوشد روی دریا را

ملک در موسم گل آروی جام می دارد

چرا چون دیو باید داشتن در شیشه صهبا را؟

به چشم خون‌فشان رفتم ز شهرستان برون روزی

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

دلی که عشق نکردش چو لاله داغ کجاست

خبر دهید که فانوس بی‌چراغ کجاست

به دیده خون ز دلم دیردیر می‌آید

کسی که زود کند باده در ایاغ کجاست

هزار داغ به دل دارم و نمی‌دانم

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

گشته پنهان از نظر آن‌کس که صیاد من است

عالمی را برده از یاد آنکه در یاد من است

هر که رُفت از دل غباری بر دلم آمد نشست

هرکجا گم شد غمی در محنت‌آباد من است

ناله‌ای کردم برآمد شیون از صحن چمن

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

عافیت سینه‌خراش جگر ریش من است

نیک‌خواهم بود آن‌کس که بداندیش من است

نه ره کعبه بریدم نه در دیر زدم

مرغ نگذشته ازین راه که در پیش من است

نیستم نیست به ارباب تعلق ز جنون

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

عشق را چون شعله غیر از سوختن دربار نیست

هرکه شد ز اهل سلامت مرد این بازار نیست

کاش یک بار افتدش بر گلشن کویت گذر

آنکه گوید سرو را پا هست چون رفتار نیست؟

ماجرای عشق چندان هست کایشان را بس است

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

آنکه دایم می‌خراشد سینه ما ناخن است

خارخار سینه ما را مداوا ناخن است

زاهد و ترسا ز من هر یک به نوعی راضی‌اند

می‌گشایم عقده از هر رشته‌ای تا ناخن است

عشق اگر باشد کشد هر لاغری صد کوه غم

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

گشادی طره و مشک ختن سوخت

نقاب از رخ فکندی و چمن سوخت

اسیران غمت را آتش عشق

چو تار شمع در یک پیرهن سوخت

نشستی با رقیب و من کبابم

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست

شب مرا به دم صبح آشنایی نیست

چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک

که می‌رسد شب و در خانه روشنایی نیست

ز من برای چه رنجیده باز بر سر هیچ

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

بازآی که سینه‌ام کباب است

بی روی تو حال دل خراب است

دلگرمی من ز دیدن توست

این آینه رو بر آفتاب است

هر گوشه چشم فتنه‌بارت

[...]

۷ بیت
قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۶