گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱ - روزگار دل

 

در غم عشق تو زان بگذشت کار دل مرا

کز وفایت کم شود یک لحظه بار دل مرا

فارغم از گشت گلشن کز غم تو هرزمان

بشکفد صد گونه گل از خارخار دل مرا

بر دلم باری حوالت کن غم اندوه خود

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵ - وعده دیدار

 

از جمال لایزالی برنداری گر نقاب

عاشقان لاابالی را بماند دل کباب

صدر جنت گر بود بی دوست گو قعر جهیم

هرکه شد کوته نظر گو سوی این ها می شتاب

عاشقان نه حور خواهند نه بهشت از بهر آن

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - پای دل

 

پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است

همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است

من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست

کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است

فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - آرزو دارم

 

روزنی جز زخم تیرش در سرای تن مباد

غیر داغ حسرتش تا بام آن روزن مباد

عاشق روی بتان یا رب مبادا هیچکس

ورکسی عاشق شود یارا به سان من مباد

کرده از تیرجفا هر لحظه چاکی در دلم

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - بلای ناگهان

 

دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد

ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد

مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند

که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد

چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - شرح جور یار

 

نمی‌دانم که او تا کی پی آزار خواهد شد

نگوید این دلم آخر از او بیزار خواهد شد

بدین خو چند روزی گر بماند از جفای او

تنم بیمار خواهد گشت و جان افگار خواهد شد

به خواب مرگ شد بخت من و گویند یارانم

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - طعنه بدخواه

 

من نمی‌گویم که جور روزگارم می‌کشد

طعنه بدخواه و بدعهدی یارم می‌کشد

دور از او بی‌طاقتی باشد که روزی چند بار

محنت و دردی و داغ انتظارم می‌کشد

من نهانی عشق ورزم با دل آن تندخو

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - فرهاد و بیستون

 

شاخِ گل از نازکیّ یار یادم می‌دهد

برگ گل زان گلرخ رخسار یادم می‌دهد

چون روم در کوه تا از یاد او فارغ شوم

می‌خرامد کبک و زان رفتار یادم می‌دهد

هر کجا بینم گلی با خار می‌سوزم که آن

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - جانب گلشن

 

ای که می‌نالی ز دوران‌، جورِ یار من نگر

اضطراب از من نگر صبر و قرار من نگر

جانب گلشن مرو کان، یک دو روزی بیش نیست

پر ز اشک لاله‌گون دائم کنار من نگر

ای که می‌گویی ندادم دل به خوبان هیچ‌گه

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - ای خوش آن روز

 

ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم

سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم

یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار

درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم

کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - مرغ آتش‌خواره

 

زان بی‌وفای سنگدل جور و جفا می‌بایدم

از کس نمی‌خواهم وفا زان بی‌وفا می‌بایدم

من مرغ آتش‌خواره‌ام با دانه و دامم چه کار

آخر به جای دانه‌ها در گور جا می‌بایدم

دل‌های مردم باد خوش از شادی عیش و طرب

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - حضرت بیچون

 

بی تماشای جمالت روضه را هامون کنم

حور عین را از درون قصرها بیرون کنم

حور زیبا روی را خواهیم دادن سه طلاق

گرنه رو در نور روی حضرت بیچون کنم

روضه را جلوه مده رضوان که بالله العظیم

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸ - یارمستقیم

 

گر دل دهی به ما ده عاشق که ما امینیم

با آن که دل به ما داد ، ما روز و شب قرینیم

گر ما دل تو یابیم تسکین تو بسازیم

تاوان یک دل تو صد دل بیافرینیم

نفرین خویش میگو تا گم شود وجودت

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴ - ناله های من

 

من که هستم زنده دور از دلربای خویشتن

گر برفتم می‌کشد بازم به جای خویشتن

نه مرا در خانه کس راه و نه در مسکنی

می‌توانم بود یکدم در سرای خویشتن

ای که می‌نالی ز عشق یار و جور روزگار

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹ - یار کو؟

 

افسر شاهی نخواهم خاک پای یار کو‌؟

بال گو بشکن هما‌، آن سایه دیوار کو‌؟

سرو را گیرم که دارد با قد او نسبتی

آن گل رخساره وآن شیوه رفتار کو‌؟

ور همان گیرم که گل بار آرد و جنبد ز باد

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - دل زار

 

بگو با این دل زارم کشد جور و جفا تا کی‌؟

کجایی لذت شادی‌، غم و درد و بلا تا کی‌؟

شدم بیگانه از خویش و نگشت او آشنا با من

کند بیگانگی چندین به من آن آشنا تا کی‌؟

مکن قصد چو من در ره فتاده از برای تو

[...]

۷ بیت
عبدالقادر گیلانی