گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷

 

هرچه امروز حاصل ما نیست

طلب آن مکن که فردا نیست

گر در اینجا ندیده ای او را

رؤیت او تو را در اینجا نیست

حق به حق بین که ما چنین دیدیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸

 

عشق را خود قرار پیدا نیست

دو نفس حضرتش به یک جا نیست

همچو دریا مدام در موج است

این چنین بحر هیچ دریا نیست

عین عشقیم لاجرم شب و روز

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹

 

هر دل که به عشق مبتلا نیست

هستش مشمر که گوئیا نیست

تا دُردی درد نوش کردیم

دل را به از این دگر دوا نیست

رندیم و مدام جام رندان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰

 

چو میخانه سرائی هیچ جانیست

مقامی همچو صحن آن سرا نیست

به هر سو آب چشم ما روان است

در این دریا به جز ما آشنا نیست

اگر تو طالب عشقی مرا هست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱

 

موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدا نیست

جز عین یکی در دو جهان نیست حقیقت

گر هست تو را در نظرت غیر مرا نیست

عشق است مرا چاره و این چاره مرا هست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

جان ما بی عشق جانان هیچ نیست

درد دل داریم و درمان هیچ نیست

در همه جان جز که هم جان هیچ نیست

تن چه باشد زانکه هم جان هیچ نیست

بگذر از دنیی و عقی باده نوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست

بی هوای دُرد دردش صاف درمان هیچ نیست

در خرابات مغان جام شرابی نوش کن

تا بدانی با وجودش کآب حیوان هیچ نیست

پیش از این در خلوت جان غیر جانان بارداشت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

 

شک به عدم نیست که او هیچ نیست

شک به وجود است و هم او هیچ نیست

نیست گمانم که جز او هیچ نیست

هست یقینم که جز او هیچ نیست

معنی هو با تو بگویم که چیست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵

 

در دل هر که عشق جانان نیست

مرده دانش که در تنش جان نیست

عاشق زلف و روی معشوقم

التفاتم به کفر و ایمان نیست

در خرابات چون من سرمست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶

 

هر کرا درد نیست درمان نیست

هر کرا کفر نیست ایمان نیست

بت پندار هر که او نشکست

نزد ما بندهٔ مسلمان نیست

هر که او جان فدای عشق نکرد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

غنچهٔ باغ غیر خندان نیست

بگذر از غیر او که چندان نیست

هر که نقش خیال غیری بست

نقشبندی او به سامان نیست

عاقلی کی چه عاشقی باشد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

موحد در این ره به تقلید نیست

مجرد که باشد که تجرید نیست

تو صاحب وجودی وجود ای عزیز

مقلد به اطلاق و تقبید نیست

چنان غرقه شد قطره در بحر ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹

 

بحریست بحر دل که کرانش پدید نیست

راهیست راه جان که نشانش پدید نیست

علم بدیع ماست که از غایت شرف

دارد معانئی که بیانش پدید نیست

عشقست و هرچه هست و جز او نیست در وجود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰

 

آن وتر که غیر او احد نیست

اصل عدد است و از عدد نیست

گر دیدهٔ احولی دو بیند

چشمش بنگر که بی رمد نیست

هر هست که نیستی پذیرد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱

 

دل ندارد هر که او را درد نیست

وانکه خود دردی ندارد مرد نیست

نزد بی دردان مگو زینهار درد

دشمنست آن دوست کو همدرد نیست

با لب و رخسار و چشم مست یار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲

 

جان ندارد هر که جانانیش نیست

گرچه تن دارد ولی جانیش نیست

زاهد گوشه نشین در عشق او

هست از زاهد ولی آنیش نیست

کفر زلفش گر ندارد دیگری

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳

 

یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست

دامن خود را بگیر از پس مرو ره بیش نیست

گر هوای عشق داری خویش را بی خویش کن

کآشنای عشق او جز عاشقی بی خویش نیست

بر امید وصل عمری بار هجرانش بکش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴

 

هر که را عشق نیست آنش نیست

مرده ای می شمر که جانش نیست

لذت از عمر خود کجا یابد

عاقل ار ذوق عاشقانش نیست

غرق دریای عشق او مائیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵

 

عشق بازیست عشقبازی نیست

عشقبازی به عشوه سازی نیست

عشق دارد حقیقتی دیگر

حالت عاشقان مجازی نیست

ساز ما ناله ایست دل سوزی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶

 

عشق را با کفر و ایمان کار نیست

عشق را با جسم و با جان کار نیست

عشق دُرد درد می جوید مدام

عشق را با صاف درمان کار نیست

عشقبازی کار بیکاران بود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۱۳۵
sunny dark_mode