هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست
تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست
رندیم و مدام جام رندان
از ساقی و جام می جدا نیست
مستیم و خراب در خرابات
ما را جائی دگر هوا نیست
در بحر محیط عشق غرقیم
جز ما خبرش ز حال ما نیست
هر نقش که در خیال آید
نیکش بنگر که بی خدا نیست
مستیم و حریف نعمت الله
حیف است که ذوق او تو را نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و حالتی است که افراد عاشق تجربه میکنند. شاعر اشاره دارد که کسی که به عشق مبتلا نیست، نیست و وجودش بیفایده است. او بیان میکند که تنها دارویی که برای درد عشق وجود دارد، خود عشق است و هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین آن شود. همچنین، شاعر به مستی و شوق در محیط عشق اشاره میکند، و از اینکه هیچکس جز خود عاشقان از حال و وضعیت آنها باخبر نیست، میگوید. هر تصوری که در ذهن میآید، باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا همه چیز به نوعی با خداوند مرتبط است. در آخر، شاعر به نعمتهایی که در عالم عشق وجود دارد اشاره میکند و حسرت میخورد که دیگران از این ذوق و شوق بیبهره هستند.
هوش مصنوعی: هر دلی که عاشق نیست، وجودش را نادیده نگیر؛ انگار که اصلاً وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر دردهای فراوان، مشروباتی نوشیدیم و حالا دیگر هیچ درمانی برای دل ما موثر نیست.
هوش مصنوعی: ما اهل خوشگذرانی و شادی هستیم و همواره در کنار دوستان و محبوبان با نوشیدنیهای دلپذیر وقت میگذرانیم، هیچگاه از هم جدا نمیشویم.
هوش مصنوعی: ما در حال حاضر در حال نوشیدن و شادمانی در میخانه هستیم و جایی دیگر برای ما جذابیت و خواستنی نیست.
هوش مصنوعی: ما در دریای عشق غرق شدهایم و هیچکس جز ما از حال و روز خود خبر ندارد.
هوش مصنوعی: هر تصویری که در ذهن تو شکل میگیرد، خوب به آن توجه کن، زیرا هیچ چیزی بدون وجود خداوند نیست.
هوش مصنوعی: ما شاد و سرمستیم و در کنار نعمت الله، اما افسوس که تو لذت و ذوق شادی را حس نمیکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرجا که بهدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
با عشق دلی که آشنا نیست
جامست ولی جهان نما نیست
دل آیینه ی خدا نمائیست
گر آنگه بغیر مبتلا نیست
رو، ز آینه رنگ غیر بزدای
[...]
می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
این دل که ز عشق می خورد خون
[...]
در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست
ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست
حال دل ریش با که گویم
[...]
با من چو محبت تو جانیست
میلم همه سوی مهربانیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.