گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آن وتر که غیر او احد نیست

اصل عدد است و از عدد نیست

گر دیدهٔ احولی دو بیند

چشمش بنگر که بی رمد نیست

هر هست که نیستی پذیرد

هستیت نهادن از خرد نیست

چون مظهر حضرت الهند

نیکند تمام و هیچ بد نیست

خود نیست به نزد نعمت الله

چیزی که وجود او به خود نیست

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

امروز بتم بطبع خود نیست

با ما سخنش بنیک و بد نیست

دلبر ز برم براند و آن کیست

کانداخته چنین لگد نیست

یکبوسه ازو بخواستم گفت

[...]

عراقی

چیزی که وجود او بخود نیست

هستیش نهادن از خرد نیست

جامی

بی عشق نشان ز نیک و بد نیست

چیزی که ز عشق نیست خود نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه