گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

شک به عدم نیست که او هیچ نیست

شک به وجود است و هم او هیچ نیست

نیست گمانم که جز او هیچ نیست

هست یقینم که جز او هیچ نیست

معنی هو با تو بگویم که چیست

اوست دگر این من و تو هیچ نیست

یک سخنی بشنو و یکرنگ باش

قول یکی گفتن و دو هیچ نیست

ما و منی را بگذار ای عزیز

کز من و ما یک سر مو هیچ نیست

غیر خدا هیچ بود هیچ هیچ

هیچ نه ای هیچ مجو هیچ نیست

نوش کن و باش خموش و برو

هیچ مگو گفت و مگو هیچ نیست

خم می آور چه کنم جام را

مست و خرابیم و سبو هیچ نیست

عاشق سید شو و معشوق او

باش بکی رو که دورو هیچ نیست