گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در دل هر که عشق جانان نیست

مرده دانش که در تنش جان نیست

عاشق زلف و روی معشوقم

التفاتم به کفر و ایمان نیست

در خرابات چون من سرمست

هیچ رندی میان رندان نیست

ای که درمان درد می جوئی

خوشتر از درد درد درمان نیست

حالتی دیگر است مستان را

تو ندانی اگر تو را آن نیست

نور چشم است و در نظر پیداست

روشنش را ببین که پنهان نیست

هر که کفران نعمت الله کرد

در همه مذهبی مسلمان نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

عادت او دروغ و بهتان نیست

به گه هزل و جد گران جان نیست

عطار

آفتاب رخ تو پنهان نیست

لیک هر دیده محرم آن نیست

هر که در عشق ذره ذره نشد

پیش خورشید پای‌کوبان نیست

ذره می‌شو هوای جانان را

[...]

عراقی

هر که در صورت تو حیران نیست

صورتش هست، لیکنش جان نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه