گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدا نیست

جز عین یکی در دو جهان نیست حقیقت

گر هست تو را در نظرت غیر مرا نیست

عشق است مرا چاره و این چاره مرا هست

درد است دوای تو و این درد تو را نیست

هرجا که تو انگشت نهی عین حقست آن

زین نیست معین که کجا هست و کجا نیست

چون است بقای همه و باقی مطلق

چیزی که بود قابل تغییر و فنا نیست

آن دم که دمیدند دم آدم خاکی

بود آن دم ما زان همه دم جز دم ما نیست

سرمست شراب ازل و جام الستیم

در مجلس ما ساقی ما غیر خدا نیست

ما ماهی دریای محیطیم کماهی

ماهیت ما را تو نگر تا که که را نیست

سید چو همه طالب و مطلوب نمایند

عاشق نتوان گفت که معشوق نما نیست