هر که را عشق نیست آنش نیست
مرده ای می شمر که جانش نیست
لذت از عمر خود کجا یابد
عاقل ار ذوق عاشقانش نیست
غرق دریای عشق او مائیم
لاجرم بحر ما کرانش نیست
ای که پرسی نشان او از ما
غیر نامی دگر نشانش نیست
در میان و کنار می جوئی
جز خیالی از آن میانش نیست
جام می را بگیر و نوشش کن
کاین معانی جز از بیانش نیست
سود دارد ولی زیانش نیست
نعمت الله هر که مایهٔ اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اهمیت عشق و عشق ورزی پرداخته و به این نکته اشاره میکند که کسی که عشق ندارد، مانند مردهای است که جان ندارد. شاعر میگوید که عاقل واقعی کسی است که ذوق عاشقان را درک کند. او عاشقانه در دریای عشق غرق شده و این عشق به او معنای زندگی میبخشد. همچنین، به پرسشهای دیگران درباره عشق پاسخ میدهد و میگوید که جز نام او، نشانی دیگر از عشق وجود ندارد. در نهایت، شاعر به لذت نوشیدن میپردازد و میگوید که چنین معانی فقط از بیان عشق نشأت میگیرد و همواره سودمند است.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را ندارد، مانند این است که روحی در بدنش نیست و به نوعی مرده به حساب میآید.
هوش مصنوعی: عاقل اگر نتواند طعم عشق را بچشد، هرگز از زندگی خود لذت نخواهد برد.
هوش مصنوعی: ما در عشق او غرق شدهایم و به همین دلیل، دریا یا گستره ما حد و مرزی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر از ما نشانهای از او میپرسی، جز نامی دیگر نشانهای از او نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که در جستجوی خوشی و لذت (در اینجا منظور از "می" همان شراب یا خوشی است) تنها به خیالات و تصورات تو خالی برخورد میکنی و در واقع چیزی واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جام می را بگیر و بنوش، زیرا این معانی تنها از خود آن قابل درک است.
هوش مصنوعی: انسانهایی که از نعمتهای خدا بهرهمند هستند، اگرچه ممکن است در اثر این نعمتها سودی ببرند، ولی هیچ آسیبی نمیبینند، چرا که برای آنها مایه و دلیلی بر خوشبختی فراهم آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.