گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل ندارد هر که او را درد نیست

وانکه خود دردی ندارد مرد نیست

نزد بی دردان مگو زینهار درد

دشمنست آن دوست کو همدرد نیست

با لب و رخسار و چشم مست یار

حاجت نقل و شراب و درد نیست

در هوای آفتاب روی او

در به در گشتیم از وی گرد نیست

درد بی درمان ما را از یقین

غیر سید دیگری در خورد نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر حسینی هروی

هرکه در تجرید مرد فرد نیست

در طریق اهل معنی مرد نیست

جهان ملک خاتون

در جهان بر جان من جز درد نیست

همدمم جز درد و آه سرد نیست

بیش از این در عشق روی تو مرا

صبر مهجوری و خواب و خورد نیست

من نگردانم سر از پیمان دوست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

مرد اگر بی ‌درد باشد مرد نیست

هر که او مردی بود بی‌ درد نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه