بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست
بی هوای دُرد دردش صاف درمان هیچ نیست
در خرابات مغان جام شرابی نوش کن
تا بدانی با وجودش کآب حیوان هیچ نیست
پیش از این در خلوت جان غیر جانان بارداشت
این زمان در خلوت جان غیر جانان هیچ نیست
دیدهٔ جانم به نور طلعت او روشنست
غیر نور روی او را دیدهٔ جان هیچ نیست
زلف و رویش را نگر از کفر و ایمان دم مزن
با وجود زلف و رویش کفر و ایمان هیچ نیست
ماسوی الله جز خیالی نیست ای یار عزیز
بگذر از نقش خیال غیر او کان هیچ نیست
همدم جام می و با نعمة اللهم حریف
زاهدی وقتی چنین در بزم رندان هیچ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.