گنجور

 
۱
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۳۱۳
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۰

 

گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن

گفتی خوشی تو بی‌ما زین طعنه‌ها گذر کن

گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت

کس بی‌تو خوش نباشد رو قصه دگر کن

گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۱

 

ای محو راه گشته از محو هم سفر کن

چشمی ز دل برآور در عین دل نظر کن

دل آینه است چینی با دل چو همنشینی

صد تیغ اگر ببینی هم دیده را سپر کن

دانم که برشکستی تو محو دل شدستی

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۲

 

من از کی باک دارم خاصه که یار با من

از سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با من

کی خشک لب بمانم کان جو مراست جویان

کی غم خورد دل من و آن غمگسار با من

تلخی چرا کشم من من غرق قند و حلوا

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۳

 

جانا نخست ما را مرد مدام گردان

وآنگه مدام درده ما را مدام گردان

از ما و خدمت ما چیزی نیاید ای جان

هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان

دارالسلام ما را دارالملام کردی

[...]

۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۴

 

ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران

کن شکر با شکوران تو فتنه را مشوران

من مرد فتنه جویم من ترک این نگویم

من دست از او نشویم تو فتنه را مشوران

سرخیل بی‌دلانم استاد منبلانم

[...]

۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۵

 

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران

مشنو کسی که گوید آن فتنه را مشوران

در دل چو نقش بندد جان از طرب بخندد

صد گون شکر بجوشد از تلخی صبوران

از پرتوی که افتد در چشم‌ها ز رویش

[...]

۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۶

 

امروز سرکشان را عشقت ز جلوه کردن

آورد بار دیگر یک یک ببسته گردن

رو رو تو در گلستان بنگر به گل پرستان

یک لحظه سجده کردن یک لحظه باده خوردن

نگذارد آن شکرخو بر ما ز ما یکی مو

[...]

۵ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۷

 

چون جان تو می‌ستانی چون شکر است مردن

با تو ز جان شیرین شیرینتر است مردن

بردار این طبق را زیرا خلیل حق را

باغ است و آب حیوان گر آذر است مردن

این سر نشان مردن و آن سر نشان زادن

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۸

 

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن

ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن

چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله

از آتش دل خود در خشک و در ترش زن

گر بحر با تو کوشد در کین تو بجوشد

[...]

۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹

 

رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن

تَرکِ منِ خرابِ شب‌گردِ مبتلا کن

ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۰

 

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن

تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر

منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن

پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۱

 

پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن

می‌سوخت و پر همی‌زد بر جا که همچنین کن

شمع و فتیله بسته با گردن شکسته

می‌گفت نرم نرمک با ما که همچنین کن

مومی که می‌گدازد با سوز می بسازد

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۲

 

ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن

ای زلف شب مثالش در نیم شب سحر کن

چنگی که زد دل و جان در عشق بانوا کن

نی‌های بی‌زبان را زان شهد پرشکر کن

چون صد هزار دُر در سمع و بصر تو داری

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳

 

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش

هیزم دریغت آید؟ هیزم به است یا تن؟

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش

[...]

۱۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۴

 

جانا بیار باده و بختم بلند کن

زان حلقه‌های زلف دلم را کمند کن

مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم

آتش بیار و چارهٔ مشتی سپند کن

زان جام بی‌دریغ در اندیشه‌ها بریز

[...]

۱۵ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۵

 

تو آب روشنی تو در این آب گل مکن

دل را مپوش پردهٔ دل را تو دل مکن

پاکان به گرد در به تماشا نشسته‌اند

دل را و خویش را ز عزیزان خجل مکن

دل نعره می‌زند که بکش خویش را ز عشق

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۶

 

مستی و عاشقی و جوانی و جنس این

آمد بهار خرم و گشتند همنشین

صورت نداشتند مصور شدند خوش

یعنی مخیلات مصورشده ببین

دهلیز دیده است دل آنچ به دل رسید

[...]

۳۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۷

 

می‌آیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن

برکنده‌ای به خشم دل از یار مهربان

از آفتاب روی تو چون شکل خشم تافت

پشتم خم است و سینه کبودم چو آسمان

زان تیرهای غمزه خشمین که می‌زنی

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۸

 

آن کیست ای خدای؟ ک‌از این دام ِ خامُشان

ما را همی‌کَشد به سویِ خود کشان کشان

ای آن‌که می‌کَشی تو گریبان ِ جان ِ ما

از جمع ِ سرکشان به‌سویِ جمع ِ سرخوشان

بگرفته گوش ِ ما و بسوزیده هوش ِ ما

[...]

۱۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۹

 

ای دم به دم مصور جان از درون تن

نزدیکتر ز فکرت این نکته‌ها به من

ز آینده و گذشته چرا یاد می‌کنم

که لذت زمانی و هم قبله زمن

جان حقایقی و خیالات دلربا

[...]

۳ بیت
مولانا
 
 
۱
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۳۱۳
 
تعداد کل نتایج: ۶۲۶۰