میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن
برکندهای به خشم دل از یار مهربان
از آفتاب روی تو چون شکل خشم تافت
پشتم خم است و سینه کبودم چو آسمان
زان تیرهای غمزه خشمین که میزنی
صد قامت چو تیر خمیدهست چون کمان
از پرسشم ز خشم لب لعل بستهای
جان ماندم ز غصه این یا دل و زبان
لطف تو نردبان بده بر بام دولتی
ای لطف واگرفته و بشکسته نردبان
این لابه ام به ذات خدا نیست بهر جان
ای هر دمی خیال تو صد جان جان جان
یاد آر دلبرا که ز من خواستی شبی
نقشی ز جان خون شده من دادمت نشان
جانا به حق آن شب کان زلف جعد را
در گردنم درافکن و سرمست میکشان
تا جان باسعادت غلطان همیرود
چوگان دو زلف و گوی دل و دشت لامکان
کرسی عدل نه تو به تبریز شمس دین
تا عرش نور گیرد و حیران شود جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به توصیف احساسات عاشقانه و غمناک شاعر میپردازد. او از درد و رنجی که از فاصله با معشوق میبرد، سخن میگوید و به خشم و زیبایی او اشاره میکند. شاعر از آثار محبت و عشق در دلش میگوید و از حضور معشوق در زندگیاش به شدت longing دارد. همچنین به یادآوری شبهایی میپردازد که معشوق در آنها به او نشان میداده و خاطرنشان میکند که عشق او همچون نعمتی ارزشمند است. در نهایت، شاعر از قدرت و تاثیر عشق بر روح و جانش سخن میگوید و به گرمی و فضای معنوی آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر تو به سوی رنگ و روی تو میآیم، ای دوست. بوی آن چیز را به یاد میآورم که در دل از دوست مهربانم، خالی و بهانهجو شده است.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند خشم آفتاب میدرخشد و باعث شده که کمرم خم شود و سینهام مانند آسمان از غمی عمیق آبی و کبود باشد.
هوش مصنوعی: از چشمان جالب و فریبندهات که با خشم به من مینگری، مثل این است که هر بار که نگاهم میکنی، صدها قامت به صورت خمیده مثل تیر کمان بر زمین میافتند.
هوش مصنوعی: از اینکه به خاطر پرسشهای من، لبهای تو را به خشم بستهای، من جانم از غصه در عذاب است، نه میدانم که این حال به خاطر قلبم است یا زبانم.
هوش مصنوعی: ای مهربانی، لطف تو را خواستارم که به من نردبانی بدهی تا به اوج مقام و قدرت برسم؛ اما این لطفی که به من رسیده، خود به نوعی نردبان شکسته و آسیبدیده است.
هوش مصنوعی: این ناله و فریاد من به خاطر خدا نیست، بلکه به خاطر توست که هر لحظه در ذهنم میروی و میآیی، تویی که ارزش هزارانی جان را داری.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش، ای عشق من، که تو یک شب از من خواستی که نشانی از عشق و دلخوشیام به تو بدهم، همان نشانی که حکایت از درد و رنج جان من دارد.
هوش مصنوعی: ای دوست، قسم به آن شبی که موهای تابدار تو را بر گردنم انداختی و مرا مست و شاداب به خود کشاندی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی پربار و خوشبختی در جریان است، دو رشته مو مانند چمنزار و گوی دل به بازی ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: عدل و انصاف به اندازهای با ارزش است که اگر در تبریز، شهری در ایران، مستقر شود، میتواند روشنایی را به آسمان ببخشد و تمام جهان را به حیرت بیندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.