گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
گفتی خوشی تو بیما زین طعنهها گذر کن
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بیتو خوش نباشد رو قصه دگر کن
گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی
آن کس که نیست عاشق گو قصه مختصر کن
در آتشم در آبم چون محرمینیابم
کنجی روم که یا رب این تیغ را سپر کن
گستاخمان تو کردی گفتی تو روز اول
حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر کن
گفتی شدم پریشان از مفلسی یاران
بگشا دو لب جهان را پردر و پرگهر کن
گفتی کمر به خدمت بربند تو به حرمت
بگشا دو دست رحمت بر گرد من کمر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یک معشوق خطاب میکند و از او میخواهد که به حال او توجه کند. شاعر به درد و رنجی که از دوری معشوق متحمل میشود اشاره میکند و از او میخواهد تا کمکی کند و این آلام را تسکین دهد. او همچنین به خوشی و امیدی که در عشق معشوق وجود دارد اشاره میکند و این نکته را میگوید که بدون معشوق، هیچ کس خوش نیست. شاعر احساس ناامیدی و پریشانی خود را از کمبود محبت دیگران بیان میکند و درخواست میکند که دستان رحمت خود را به سوی او دراز کند تا شاید از حالت رنج و گرسنگی عاطفی نجات یابد. شعر به وضوح هستهی عواطف عاشقانه، نیاز به محبت و دلسوزی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که حال من چطور است، به چهره ما نگاه کن. و اشاره کردی که خوشی من بدون وجود شما به این طعنهها اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: گفتی که روزگارت خوش باشد و من هم به خاطر تو خوشحال میشوم. اما از آنجا که کسی جز تو برایم خوشحالی نمیآورد، بهتر است داستان دیگری سراغ بگیری.
هوش مصنوعی: گفتی که از عشق خسته شدهام، چه میگویی؟ آن شخصی که عاشق نیست، میتواند داستان را کوتاه بگوید.
هوش مصنوعی: در حالتی هستم که هم دچار آتش هستم و هم در آب. در جایی پناه میبرم که خدایا، این درد و مصیبت را از من دور کن.
هوش مصنوعی: تو با اظهارات بیپروایت ما را به خود جلب کردی و گفتی در روز اول از ما خواستههایت را بخواه و از درد و مشکلات خود برای ما بگو.
هوش مصنوعی: گفتی که از بیپولی و تنگدستی ناراحت شدم، پس زبانت را باز کن و جهان را پر از زیبایی و ارزش کن.
هوش مصنوعی: تو گفتی که برای خدمت به من آماده باش، حالا به احترام من دستهای رحمتت را به دور من بگستر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دل ترا بگفتم کز عاشقی حذر کن
بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن
چون روی خوب بینی دیده فراز هم نه
چون تیر عشق بارد شرم و خرد سپر کن
فرمان من نبردی فرجام خود نجستی
[...]
گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن
ما ننگ خاص و عامیم از ننگ ما حذر کن
سرگشتگان عشقیم نه دل نه دین نه دنیا
گر راه بین راهی در حال ما نظر کن
تا کی نهفته داری در زیر دلق زنار
[...]
ای محو راه گشته از محو هم سفر کن
چشمی ز دل برآور در عین دل نظر کن
دل آینه است چینی با دل چو همنشینی
صد تیغ اگر ببینی هم دیده را سپر کن
دانم که برشکستی تو محو دل شدستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.