گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
گفتی خوشی تو بیما زین طعنهها گذر کن
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بیتو خوش نباشد رو قصه دگر کن
گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی
آن کس که نیست عاشق گو قصه مختصر کن
در آتشم در آبم چون محرمینیابم
کنجی روم که یا رب این تیغ را سپر کن
گستاخمان تو کردی گفتی تو روز اول
حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر کن
گفتی شدم پریشان از مفلسی یاران
بگشا دو لب جهان را پردر و پرگهر کن
گفتی کمر به خدمت بربند تو به حرمت
بگشا دو دست رحمت بر گرد من کمر کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دل ترا بگفتم کز عاشقی حذر کن
بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن
چون روی خوب بینی دیده فراز هم نه
چون تیر عشق بارد شرم و خرد سپر کن
فرمان من نبردی فرجام خود نجستی
[...]
گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن
ما ننگ خاص و عامیم از ننگ ما حذر کن
سرگشتگان عشقیم نه دل نه دین نه دنیا
گر راه بین راهی در حال ما نظر کن
تا کی نهفته داری در زیر دلق زنار
[...]
ای محو راه گشته از محو هم سفر کن
چشمی ز دل برآور در عین دل نظر کن
دل آینه است چینی با دل چو همنشینی
صد تیغ اگر ببینی هم دیده را سپر کن
دانم که برشکستی تو محو دل شدستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.