آن کیست ای خدای؟ کاز این دام ِ خامُشان
ما را همیکَشد به سویِ خود کشان کشان
ای آنکه میکَشی تو گریبان ِ جان ِ ما
از جمع ِ سرکشان بهسویِ جمع ِ سرخوشان
بگرفته گوش ِ ما و بسوزیده هوش ِ ما
ساقییِ باهُشانی و آرام ِ بیهُشان
بیدست میکَشی تو و بیتیغ میکُشی
شاگرد ِ چشم ِ تو نظر ِ بیگنهکُشان
آب ِ حیات، نُزل ِ شهیدان ِ عشق ِ تو ست
این تشنهکشتگان را، ز آن نُزل میچشان
دل را، گرهگشای، نسیم ِ وصال ِ تو ست
شاخ ِ امید را به نسیمی همیفشان
خود حُسن ساکن است و؛ مقیم اندر آن وجود
زآن ساکن اند زیر و زبر این مُفَتِّشان
مقصود ِ رهروان، همه دیدار ِ ساکنان؛
مقصود ِ ناطقان؛ همه اِصغای خامُشان
آتش در آب گشته نهان وقت ِ جوش ِ آب
چون آب آتش آمد، الغوث ز آتشان
در روح دررسی چو گذشتی زِ نقشها
وز چرخ بگذری چو گذشتی ز مَهوَشان
هَمیان چه مینهی به امانت به مفلسان؟
پا را چه مینهی تو به دندان ِ گُربهشان
از تو چو میر ِ گولان بِستَد کلاه و کفش
خواهی تو روستایی، خواهی ز اَکدَشان
دانش سلاح ِ تو ست و سلاح از نشان ِ مَرد
مَردی چو نیست، به که نباشد تو را نشان
دیگر مگو سخن! که سخن، ریگ ِ آب تو ست
خورشید را نگر چو نه ای جنس ِ اَعمَشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری استعاری و فلسفی است که به بررسی معانی عشق، حقیقت و جوهر وجود میپردازد. شاعر به خدای خود، که کشنده و جاذب است، سخن میگوید و او را به عنوان منبع محبت و رحمت معرفی میکند. در این شعر از حالاتی چون تشنگی به عشق، پیوند قلبها، و جستجوی حقیقت صحبت میشود. شاعر به تأثیرات مثبت عشق الهی بر وجود انسان اشاره دارد و از وصال با معشوق و شادی ناشی از آن سخن میگوید. همچنین، این شعر به سختیهای زندگی و جهل انسانها اشاره کرده و بر ضرورت برداشتن پردهها از بینایی و لزوم دستیابی به حقیقت تأکید میکند. در نهایت، شاعر به توجه به حقیقت و عدم اتکا به ظواهر دنیا دعوت میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به پرسشی از خداوند اشاره دارد، شخص گوینده در حیرت است که چه کسی او و دیگران را از در دامهای بیخبری خود کشیده و به سوی خودش میکشاند. به نوعی، این بیان نشاندهنده قدرت و اثرگذاری خداوند در جذب و هدایت انسانهاست.
هوش مصنوعی: ای کسی که تو تمام وجود ما را از میان ناگذران و سرکشان میکشی به سمت جمعی که در شادی و سروری غرقاند.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی از مستی و سکر میپردازد، جایی که صدای جذاب و دلنشین ساقی، توجه و تمرکز را از ما گرفته و هوش و فهم ما را تحت تاثیر قرار داده است. در عین حال، این حالتی از آرامش و بیخیالی را توصیف میکند که ناشی از اثرات این مشروبات است. در واقع، ساقی به گونهای آرامشبخش و غیرمعمولی بر ما تاثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: بدون اینکه دست داشته باشی، تو را میکشند و بدون اینکه تیزی در کار باشد، تو شاگردان را میکشی. نگاه تو به کسانی که بیگناه هستند، مانند چشمی است که همه چیز را میبیند.
هوش مصنوعی: آبِ حیات، نوشیدنی است که به شهدای عشق تو داده میشود. به کسانی که تشنه هستند، از این نوشیدنی میدهند.
هوش مصنوعی: دل تنها با نسیم وصالت گرهگشایی میشود و امید را نیز با نسیمی به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: زیبایی در وجود خود ثابت و دائمی است و در دل آن ساکن است. اما کسانی که به ظاهر مینگرند، تنها در سطح و لایههای بیرونی زیبایی را میبینند.
هوش مصنوعی: هدف و مقصود رهروان، ملاقات با ساکنان است؛ و هدف سخنگویان، توجه به خاموشان است.
هوش مصنوعی: آتش در درون آب پنهان شده است و هنگامی که آب به جوش میآید، این آتش نیز نمایان میشود. در این لحظه، از شعلهها فریاد استغاثه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که از نشانهها و شرایط دنیا عبور کنی و به عمق روح برسیم، آنگاه میتوانی از زیباییهای ظاهری نیز گذر کنی.
هوش مصنوعی: چه چیزی را به امانت به بیپولها میگویی؟ آیا دندانهای گربهشان را هم به آنها میدهی؟
هوش مصنوعی: اگر تو از میر گولان کلاه و کفش بگیری، باید بدانی که تو یک روستایی هستی و به سراغ آنها بروی.
هوش مصنوعی: علم و دانش، سلاح توست و نشانهی مردانگی برای مردان. اگر این سلاح وجود نداشته باشد، بهتر است که نشانی از تو نباشد.
هوش مصنوعی: دیگر صحبت نکن! چرا که حرف زدن مانند سنگی در آب است. به خورشید نگاه کن که چگونه درخشانی و کوری خود را از بین میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شاگرددست تست،از آن ابر دُر فشان
آنجارودکه دست تواو را دهد نشان
ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان
دیوانه جمال تو خیل پریوشان
خواهند سرو و گل که به راهت شوند خاک
روی که گشت باغ روی مست و سرخوشان
دی می شدی سواره و من بوسه می زدم
[...]
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
هست از علوشان برهش فرق سرکشان
مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند
با صد هراس و بیم به کوی پریوشان
خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده
[...]
خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان
جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان
صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست
تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان
تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک
[...]
تا بر سپهر از زر انجم بود نشان
دست در نثار تو بادا درم فشان
این که در ترقی کار تو بس که هست
ذات تو را بهر سر مو صد نشان ز شان
بر صاف سلسبیل کشان طعنه میزنند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.