گنجور

 
مولانا

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش

هیزم دریغت آید؟ هیزم به است یا تن؟

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش

در سوز نقش‌ها را ای جان پاکدامن

تا نقش را نسوزی جانت فسرده باشد

مانند بت‌پرستان دور از بهار و مؤمن

در عشق همچو آتش چون نقره باش دلخوش

چون زادهٔ خلیلی آتش تو راست مَسکن

آتش به امر یزدان گردد به پیش مردان

لاله و گل و شکوفه ریحان و بید و سوسن

مؤمن فسون بداند بر آتشش بخواند

سوزش در او نماند ماند چو ماه روشن

شاباش ای فسونی کافتد از او سکونی

در آتشی که آهن گردد از او چو سوزن

پروانه زان زند خود بر آتش موقّد

کو را همی‌نماید آتش به شکل روزن

تیر و سنان به حمزه چون گلفشان نماید

در گلفشان نپوشد کس خویش را به جوشن

فرعون همچو دوغی در آب غرقه گشته

بر فرق آب موسی بنشسته همچو روغن

اسپان اختیاری حمال شهریاری

پالان کشند و سرگین اسبان کند و کودن

چو لک لک است منطق بر آسیای معنی

طاحون ز آب گردد نه از لکلک مُقنّن

زان لک لک ای برادر گندم ز دلو بجهد

در آسیا درافتد گردد خوش و مطحّن

وز لک لک بیان تو از دلو حرص و غفلت

در آسیا درافتی یعنی رهی مُبیّن

من گرم می‌شوم جان اما ز گفت و گو نی

از شمس دین زرین تبریز همچو معدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۴۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون

لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون

تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور

تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون

از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
قوامی رازی

ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من

تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن

کردی مرا حواله با گنده ای و پیری

این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن

از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم

[...]

قاسم انوار

یارم ز در در آمد، وشتن کنید وشتن

این خانه را به وشتن گلشن کنید، گلشن

یارم ز در درآمد، با حسن و زیب و با فر

گفتم وفا نداری، خندید و گفت:«سن سن »

ای پادشاه جانها وی راحت روانها

[...]

فیض کاشانی

رو چاره‏ای بیندیش، ای فیض در فراقش

جان‏ها رسد به لب‏ها، تا ما به او رسیدن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
رضاقلی خان هدایت

ما را ز خاک کویت پیراهنی است برتن

آن هم ز آب دیده، صد چاک تا به دامن

ویرانه دلم را گنجی است یاد رویت

در وی خیال زلفت چون مار کرده مسکن

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه