گر مصلی کند به وقت صلاة

روی در کعبه از جمیع جهات

باشد از حق بدان جهت مأمور

ور نه حق نیست اندر آن محصور

روی در روی او بود هیچ کس

[...]

چون نه جسم است حق نه جسمانی

نه هیولاست نی هیولانی

باشد از حیز و جهت بیرون

وز حدود مشابهت بیرون

هست من حیث ذاته الأقدس

[...]

حمد تسبیح حق بدین قانون

که رسانیده شد به عرض اکنون

به لسان دلالت آمد و حال

نه به ترتیب لفظ و حرف و مقال

وین به سمع خرد شود مدرک

[...]

گرچه آمد بسیط اصل کلام

باشد آن را مراتب و اقسام

هست اصل بسیط آن ز صفات

ز صفاتی که هست لازم ذات

حق تعالی حقایق اسرار

[...]

دیگری زان فریق گویم کیست

آنکه در هر عمل به وسوسه زیست

نیست در راه دین وظیفه او

غیر وسواس در نماز و وضو

رو سوی کوزه و سبو نکند

[...]

ابلهی رخت خود به خواب سپرد

رختش از تن کشید و دزد ببرد

جز ازاری که بودش اندر پای

کش ز بی قیمتی گذاشت به جای

چون متاعی که با بها باشد

[...]

سوی وسواس او گراید دیو

همچو خون در رگش درآید ریو

گه بگوید نویت پی در پی

گه به لاحول سازد آن را طی

گه کند پست و گه بلند آهنگ

[...]

راهدانی مرید خود را دید

که به قصد نماز می کوشید

بهر تحریمه دست برمی داشت

باز ناکرده اش همی انگاشت

همچنین بارها مکرر کرد

[...]

خدمت مولوی چه صبح و شام

دارد اندر کتابخانه مقام

متعلق دلش به هر ورقی

در خیالش ز هر ورق سبقی

نه شبش را فروغی از مصباح

[...]

به رهی تیز می گذشت کسی

دامنش را گرفت بوالهوسی

که روان باش نام خویش بگوی

لقب باب و مام خویش بگوی

گفت روزی که زادم از مادر

[...]

جامی این وعظ و تلخگویی چند

خرده گیری و عیبجویی چند

شیوه واعظ آن بود که نخست

فعل خود را کند به قول درست

چون شود کار او موافق گفت

[...]

شعر در نفس خویشتن بد نیست

پیش اهل دل این سخن رد نیست

ناله من ز خست شرکاست

تن چو نالم، ز شر ایشان کاست

پیش ازین فاضلان شعر شعار

[...]

دو سفیه زبان به هرزه گشای

به تعصب شدند و هرزه درای

آن یکی رو به دیگری آورد

گفت ای در نکال و خسران فرد

هر کجا در زمانه دشنامی

[...]

آدمی را همیشه معتقد است

که مگر آفریده بهر خود است

هر چه او را فتد مناسب حال

داندش از قبیل خیر و کمال

وانچه پنداردش منافی آن

[...]

بود بیرون ز نشئه املاک

که کنند این دقیقه را ادراک

لاجرم گاه خلقت آدم

می زدند از غرور و دعوی دم

کای خدا با مسبحیم تو را

[...]

آدمی چیست برزخی جامع

صورت خلق و حق در او واقع

نسخه مجمل است و مضمونش

ذات حق و صفات بیچونش

متصل با دقایق جبروت

[...]

گفت داوود با خدای به راز

کای مبرا ز افتقار و نیاز

چیست حکمت در آفرینش خلق

که ازان قاصر است بینش خلق

گفت بودم پر از گهر گنجی

[...]

علم حق است کامده ست پدید

لیکن اندر مراتب تقیید

علم یاد آرد استناد به حق

چون بود حق ز قیدها مطلق

یا بود مستند به حق زان رو

[...]

بود جمله شئون حق ز ازل

مندرج در تعین اول

همه بالذات متحد با هم

همه در ضمن یکدگر مدغم

همه در ستر جمع متواری

[...]

هیچ موجود نیست در عالم

که شناسد حقیقت آدم

داند آدم حقیقت همه چیز

عین حق را حقیقت همه نیز

بیند آن عین را به چشم عیان

[...]