گنجور

 
جامی

سوی وسواس او گراید دیو

همچو خون در رگش درآید ریو

گه بگوید نویت پی در پی

گه به لاحول سازد آن را طی

گه کند پست و گه بلند آهنگ

گه گزیند شتاب و گاه درنگ

گاه تا دوش ها برآرد دست

گه به پهلو فرو گذارد دست

گاه سر گاه ریش جنباند

گه چپ و راست رو بگرداند

کرد ورد نماز امام تمام

وان موسوس هنوز در احرام

خلق حیران که در چه کار است این

دیو خرم که یار غار است این

می کند از تکرر نیت

قصد کسب حضور جمعیت

لیک این معنی است بس مشکل

به یکی لحظه کی شود حاصل

کاش این فکر پیش ازین کردی

غم این کار پیش ازاین خوردی

هر که در خانه کرد خر تیمار

برد آسان به سوی منزل بار

وان که جو در سر بیابان داد

بارش آخر به پشت خویش نهاد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]