جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست
جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست
آن را که دید شکل خوشت بامداد عید
پروای عید و ذوق تماشای او کجاست
صد جان فدای قد تو کز جویبار حسن
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
لاله قدح باده و گل شاهد رعناست
گلبانگ زنان مرغ چمن مطرب گویاست
بخرام سوی باغ که شادی و طرب را
بی سعی تو و من همه اسباب مهیاست
تا گل تتق غنچه ز رخسار گشاده ست
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
عاشق تو شهید تیغ بلاست
سرکوی تو روضة الشهداست
جان پاکان نثار مقدم توست
در رهت جان پاک خاک بهاست
هست از نیست گفت و گوی محال
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۳
گنجی ست نقد فقر که آن را طلسمهاست
مشکل ترین طلسم طلسم وجود ماست
آسان مگیر کار که در سین این طلسم
دندانه ای که بینی دندان اژدهاست
نادر بود که دست دهد فتح این طلسم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۴
درین سراچه که چرخش کمینه طاق نماست
همیشه قامتم از بار دل چو طاق دوتاست
چگونه شاد زید آن که بهر مردن زاد
به خانه ای که پی انهدام کرده بناست
به اعتبار درین کاخ زرنگار نگر
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
راهی ست ز حق به خلق بس روشن و راست
راهی ست ز خلق سوی حق پر کم و کاست
هر کس که ازان رهش رساندند رسید
وان کس که درین رهش فکندند نخاست
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
گدای کوی خرابات پل برهنه چراست
اگر نه کفش زده فقر او به فرق غناست
به پشت پای زده راحت دو عالم را
ازان چه باک که خارش خلیده در کف پاست
اگر نه شکر تک و پوی راه فقر کند
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست
کرد ابرویت ز گوشه اشارت که این خطاست
مایل به ابروی تو شدم قد دلکشت
گفتا ز راست میل تو سوی کجی چراست
کج آن توست و راست هم ای شاه نیکوان
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۸
منزلی خوش خانه ای دلکش مقامی دلگشاست
ساقی گلچهره کو و مطرب خوشگو کجاست
تا دهد آن با خیال لعل جانان جام می
تا کند این بر سرود بزم شاه آهنگ راست
خسرو و غازی معز ملک و دین سلطان حسین
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۲۹
خوشنویسی چو عارض خوبان
سخنم را به خط خوب آراست
لیک در هر غزل به سهو قلم
گاه چیزی فزود و گاهی کاست
کردم اصلاح آن من از خط خویش
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
گنج مراد را که بر او قفل ابتلاست
دندانه کلید ز دندان اژدهاست
آن رخنه ها به جان که ز دندان وی فتاد
در ملک فقر کنگره قصر کبریاست
فقر است راحت دو جهان زینهار ازان
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۲۲
جوانمردی دو چیز است ای جوانمرد
به سویم گوش کن تا گویمت راست
یکی آن کز رفیقان درگذاری
اگر هر لحظه بینی صد کم و کاست
دویم آن کز تو ناید هیچگاهی
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۹
چون ذل فاقه زور کند بر سخنوری
گر مدح پادشاه سخاور کند سزاست
ممدوح چون کریم بود مزد شعر او
هر بیت را خزینه گوهر کند رواست
جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب
جامی هرجا که نامه ای انشاء آراست
از گفته کس به عاریت هیچ نخواست
آن را که ز صنع خود دکان پرکالاست
دلالی کالای کسانش نه سزاست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷ - در خطاب زمین بوس حضرتی که نقش خاتم نبوتش خاتم النبیین است و طراز خلعت رسالتش سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
ساحت روضه ات که کعبه نماست
حرم عصمت و حریم صفاست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹ - خطاب زمین بوس با ترغیب در رعایت رعایا و شفقت بر عموم برایا
حق ز شاهان به غیر عدل نخواست
آسمان و زمین به عدل بپاست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲ - در صفت عدل و نصفت
اول آن را به شرع سازی راست
آنگه آری به جای بی کم و کاست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵ - قطع اطناب اطناب و ختم بر دعای استجابت ماب
جامی اطناب در سخن نه سزاست
قصه کوتاه کن که وقت دعاست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵ - قطع اطناب اطناب و ختم بر دعای استجابت ماب
مقبلی کش به خیر راهنماست
و او خود اندر زمانه بی همتاست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت کلمه طیبه لااله الاالله که مفتاح گنج سعادت و مصباح کنج عبادت است
دلت آیینه خدای نماست
روی آیینه تو تیره چراست