درین سراچه که چرخش کمینه طاق نماست
همیشه قامتم از بار دل چو طاق دوتاست
چگونه شاد زید آن که بهر مردن زاد
به خانه ای که پی انهدام کرده بناست
به اعتبار درین کاخ زرنگار نگر
که هر نظر که نه از روی اعتبار خطاست
پی مشاهده رازهای پنهانی
رخام و مرمرش آیینه های داده جلاست
چرا چو سنگ اساسش به پستیی مانده
که بر تو از در و دیوار بار رنج و عناست
عروج ده دل خود را که روزن بامش
دری گشاده به رویت ز عالم بالاست
به فخر هر که سرافراخت همچو کنگره اش
فتد ز زلزله حادثات در کم و کاست
به نطع خاک مربع نشین نشد به فراغ
جز آن فتاده که چون خشت فرش او ته پاست
کمان هر خم طاقش که هست درخور زه
کشیده بر هدف دین و دل خدنگ بلاست
فروغ شمسه او آفتاب تابان است
ولی دریغ که وقت زوال آن پیداست
درون خانه شود تیره از در بسته
به تیرگی درون هر که در ببست سزاست
گشای بر همه در اگر صفا خواهی
که صفه را چو در بسته نیست جمله صفاست
چو تابه دان به ریاضت لطیف ساز حجاب
که چون کثیف نماند حجاب امید ضیاست
نفیر درد جدایی رسد به گوش آخر
ز مطربی که درین بزمگاه نغمه سراست
ز بینوایی خود پرده دگر گیرد
مغنیی که درین پرده برگرفته نواست
تو را به سر پس پرده راه نگشاید
جز این قصیده که از سر کار پرده گشاست
گذشت پایه شعرم به رفعت از شعری
برین کتابه که معراج گفته شعراست
ولی هنوز علو مدارج قدرش
فرود منزلت مدح خسرو والاست
سپهر مرتبه سلطان حسین کز کف جود
زده طپانچه تشویر بر رخ دریاست
شهنشهی که چو باد بهار بستان را
نسیم عاطفتش روضه جهان آراست
به دشت آن همه گل چیست دانی و سبزه
صبا دقایق لطفش نهاده بر صحراست
به کوه آن همه کان چیست دانی و گوهر
فلک خصایص جودش نموده در خار است
اگر چه در نظر آبی ست بس تنک تیغش
گذشته گه ز میان گه ز گردن اعداست
ز گردن آب گذشته ست و تشنه می میرد
بلی چنین بود آن را که علت استسقاست
عصای رمح وی اعجاز موسوی دارد
که روز معرکه در چشم خصم اژدرهاست
بدین نشیمن فقر و نیاز کی نگرد
چنین که همت او در مقام استغناست
جهان پناها چون مرتقای همت تو
ز هر چه عقل تصور کند ازان اعلاست
تنزلی ست ز اوج جلال و جاه تو را
که منزل تو درین خاک توده غبراست
قیاس ملک جهان با حریم عزت تو
حدیث خانه چغذ و نشیمن عنقاست
تو بر زمین به تواضع نشسته ای لیکن
رواق قدر تو برتر ز گنبد خضراست
درین خرابه همانا عمارتی که کنی
غرض نه حظ خود آسودگی خلق خداست
که تا به سایه دیوار تو پناه آرند
که چرخ کینه ور و روزگار حادثه زاست
به جنب نور ضمیر تو آفتاب بود
چنان حقیر که در جنب آفتاب سهاست
ز خسروان به تو کس را قیاس نتوان کرد
درین قضیه که گفتم دلیل استقراست
بود دل همه مشغول عشرت امروز
به جز دل تو که مشعوف دولت فرداست
بلی ز دولت باقی امید ببریدن
برای عشرت فانی نه شیوه داناست
عنان بارگی خود کشیده می داری
ز هر رهی که شریعت به آن نه راهنماست
فروغ رای تو آثار شرع روشن کرد
ظلام توره و یرغو ز راه دین برخاست
مهارت تو به حدیست در دقایق فقه
که مبدعات ضمیر تو حیرة الفقهاست
نفاذ عدل تو برداشت از میانه خلق
رسوم کج که نه با حکم شرع باشد راست
نشان نماند ز تمغا به غیر آن داغی
که در درونه تمغاچی از غم تمغاست
اگر چه سوق سخن بر مساق حکمت و پند
نه مذهب شعرا بل وظیفه حکماست
درین قصیده سپردم خلاف مذهب شعر
به وفق امر تو کان را نفاذ حکم قضاست
وگرنه همچو منی را به مجلسی که رود
هزار نکته حکمت زبان پند کجاست
سخن که نه بر نهج اختصار رفت آن به
که طی کنم دگر این نامه را که وقت دعاست
همیشه تا ز فلک داند این قدر دانا
که هر عمارت او را خرابیی ز قفاست
مباد شغل تو الا عمارت دلها
که در عمارت دلها عمارت دو سراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی زندگی و موانع انسانی میپردازد. شاعر در فضایی تیره و غمانگیز، از بار دل و رنجهای زندگی صحبت میکند و میگوید که چگونه در این بار غم، نشانههایی از امید نیز وجود دارد. به نقد دنیا و ظواهر فریبنده آن میپردازد و خواستار توجه به حقیقت و نیت پاک در زندگی است. او همچنین بر این نکته تأکید میکند که در نهایت، مقام انسان و روح او از هر چیز دیگری بالاتر است و باید به عمارت دلها توجه کرد. شاعر با اشاره به مشکلات و دردهای جدایی، تمایل دارد که در کنار زیباییها و نعمتها، معنای واقعی زندگی را دریابد و بر این اساس زندگی کند.
هوش مصنوعی: در این مکان که سایهاش خیلی کم و نورش کم است، همیشه به خاطر سنگینی دل، قامت من مانند دو طاق خمیده است.
هوش مصنوعی: چگونه کسی میتواند خوشحال باشد در حالی که برای مرگ به دنیا آمده و به خانهای میرود که در حال تخریب است؟
هوش مصنوعی: به ارزش و اعتبار زیباییهای این کاخ نگاه کن، زیرا هر نظری که بدون توجه به اعتبار آن باشد، اشتباه است.
هوش مصنوعی: برای دیدن رازهای نهفته در دل سنگهای رخام و مرمر، آینههایی به آنها درخشندگی دادهاند.
هوش مصنوعی: چرا مانند سنگ، اساس او در پایینتری قرار دارد و بر تو، از دیوار و در، بار سنگین درد و رنج میافتد؟
هوش مصنوعی: دل خود را به جایی برسان که بام آنجا دری به روی تو باز است و از این دنیا بسیار فراتر است.
هوش مصنوعی: به افتخار آن که همچون کنگره دشت، در برابر ناملایمات و بلایای زندگی استوار و مقاوم باشد و به راحتی تحت تاثیر حوادث قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: در اینجا به احساس و وضعیتی اشاره شده است که فردی به خاطر بیتوجهی و غفلت از زندگی و آنچه در اطرافش میگذرد، در وضعیتی قرار گرفته که نمیتواند به راحتی و آرامش فکر کند. بهنوعی، فرد به تنگنا و گرفتاری دچار شده و از آنجایی که همه چیز به شکل بینظم و پَرپاشیده است، او هم همچون یک تکه خشت بر زمین تختی بینظم و سرد قرار گرفته و از آرامش و راحتی دور شده است.
هوش مصنوعی: هر کمان که خم آن به شکلی مشخص است، به طور دقیق برای نشانهگیری به سوی هدفی مقدس و ارجمند آماده شده است و تیر آن بهسوی مشکلات و گرفتاریها پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: نور او مانند خورشید درخشانی است، اما افسوس که زمان افول و کاهش آن مشخص است.
هوش مصنوعی: وقتی در خانه بسته باشد، فضا تاریک میشود و هر کسی که در را ببندد، خود را در تنگنا و ظلمت قرار داده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به آرامش و صفا دست یابی، باید در دل خود را باز کنی، چرا که وقتی در بسته باشد، دیگر هیچ صفایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که به تمرین و ریاضت پردازی و حجاب را به زیبایی و لطافت درست کنی، امید به روشنی و نور در تو باقی میماند و دیگر آلودگی و کثیفی در آن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: صدای درد جدایی به گوش میرسد، از هنرمندی که در این محفل در حال نواختن است.
هوش مصنوعی: بیت به نوعی به این موضوع اشاره دارد که کسی ممکن است در حال حاضر در وضعیت ناپسند و بیپولی باشد، اما ممکن است روزی با خلاقیت یا هنر خود، تغییراتی به وجود آورد و از آن وضعیت خارج شود. در واقع، اشاره به این است که با قابلیتها و تواناییهای فردی، میتوان به برطرف کردن مشکلات پرداخت و به زندگی بهتری دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز این شعر نمیتواند برای تو راهی به درون عالم پنهانی باز کند.
هوش مصنوعی: شعر من از آنچه در این کتاب نوشته شده، به مرتبهای بالاتر رسیده است که شاعران به آن افتخار میکنند.
هوش مصنوعی: او هنوز در علو و مقامش به اندازهای بالا است که نمیتوان او را با مقام و منزلت پادشاه مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: در آسمان مقام سلطان حسین وجود دارد که با بخشندگی خود، تأثیراتی عمیق بر زندگی انسانها و جهان دارد، مانند موجهایی که بر روی سطح دریا ایجاد میشوند.
هوش مصنوعی: سلطانی که مانند نسیم بهاری، با محبت و لطافت خود باغ دنیا را زیبا و دلانگیز کرده است.
هوش مصنوعی: در دشت گلها و سبزهها چه خبر است؟ آیا میدانی که لطافت نسیم صبحگاهی بر روی زمین چقدر زیباست؟
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه ویژگیهای ارزشمند و گرانبها در طبیعت میپردازد. به این معنا که در کوهها، معادن و منابع غنی وجود دارد، اما جواهرات و ویژگیهای خاص آسمان نیز در مواردی عادی و در برخی خارها دیده میشود. این نشاندهنده این است که هر چیزی ممکن است در نظر اول کمارزش به نظر برسد، اما در واقع ارزش آن در عمق و درونیاتش نهفته است.
هوش مصنوعی: اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که این فرد دلپاک و معصوم است، اما در واقع، او زخمهای عمیق و خطرناکی دارد که میتواند به دل adversaries (دشمنان) آسیب برساند.
هوش مصنوعی: آب از گردن او گذشته و او همچنان تشنه میمیرد. بله، این حالت، نشاندهندهی کسی است که به علت نیاز به آب، در مضیقه قرار دارد.
هوش مصنوعی: عصای شیخ رمح، همانند معجزههای موسی است که در روز نبرد، در چشمان دشمنان همچون اژدها به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این جا به این موضوع اشاره شده که انسانهای فقیر و نیازمند نمیتوانند به راحتی به زندگی خود بپردازند، چرا که اراده و عزمت آنها در دستیابی به وضعیت مستقل و بینیازی است. آنها نمیخواهند در این زندگی به سر برند و به دنبال زندگی بهتری هستند.
هوش مصنوعی: جهان به مانند جایی امن است که مقام و جایگاه تو بالاتر از هر چیزی است که عقل بتواند تصور کند.
هوش مصنوعی: این سخن به بیان این نکته پرداخته است که تو از مرتبه بالای خود به پایین آمدهای و اینکه جایگاه تو در این خاک و زمین، نه آن شکوه و عظمتی است که شایسته توست.
هوش مصنوعی: مقایسهی سلطنت و شکوه این دنیا با مقام و عظمت تو مانند داستانی است که نمیتوان آن را جدی گرفت، مانند قصهای از خانهای کوچک و پرندهای افسانهای.
هوش مصنوعی: تو در زمین به فروتنی نشستهای اما جایگاه تو از گنبد آسمان نیز بالاتر است.
هوش مصنوعی: در این خرابه، ساختمانی وجود دارد که اگر هدف تو از ساختن آن، خوشحال کردن و آسایش مردم باشد، نه فقط برای خودت باشد، ارزش دارد.
هوش مصنوعی: مردم به دنبال پناهگاهی هستند تا در سایه دیوار تو از سختیها و مشکلات دوران و دشمنیها جلوگیری کنند.
هوش مصنوعی: نور ذهن و روح تو مانند خورشید درخشان است، بهطوری که هر چیز دیگری در کنار آن مانند یک ستاره کوچک و حقیر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیتوان به تو قیاس کرد، زیرا آنچه که من گفتم، خود دلیلی است بر استثنایی بودن تو در میان خسروان.
هوش مصنوعی: امروز دل همه مشغول شادی و خوشی است، به جز دل تو که خوشنود از خوشبختی آیندهات است.
هوش مصنوعی: به راستی که از نعمتهای باقیمانده، امید بریدن برای لذتهای زودگذر، کاری ناپسند و ناپخته است.
هوش مصنوعی: تو در سفر زندگی، دامت را به طور مخصوصی کنترل کردهای و از هر مسیری که قوانین مقدس به آن راهنمایی نمیکنند، حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: نور عقل و اندیشهات تاریکیهای جهل و نادانی را روشن کرد و قدرت و شجاعت دین به پا خواست.
هوش مصنوعی: توانایی تو در جزئیات فقه به اندازهای است که ابداعهای ذهنیات حیرت فقها را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: عدالت تو باعث شد که سنتهای نادرست و ناعادلانه از میان مردم حذف شود؛ زیرا این سنتها با قوانین شرع سازگار نیستند.
هوش مصنوعی: هیچ نشانهای از علامت باقی نمیماند، جز داغی که در دل علامتزن ناشی از غم و اندوه آن علامت است.
هوش مصنوعی: هرچند که صحبت در مورد حکمت و نصیحت ممکن است کار شاعران نباشد، اما این وظیفه فیلسوفان است.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نوعی با وجود تفاوت دیدگاههایش با اصول معمول شعر، به خواسته و نظر شخصی اشاره میکند و میگوید که این کار او نشاندهنده تأثیر قضا و قدر است که نمیتواند نادیده گرفته شود.
هوش مصنوعی: اگر چنین نباشد، کسی مانند من را که به مجلس میرود، در آنجا هزار نکته حکمت وجود دارد، اما کجا میتوان پند و نصیحت یافت؟
هوش مصنوعی: اگر کلام من نتوانسته مختصر و مفید باشد، بهتر است که ادامهاش را ندهیم و به دعا کردن بپردازیم؛ چون وقت دعا فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: اینکه آسمان میداند هر ساختمانی به اندازهی دانایی خود، ویرانیهایی دارد که از آن ناشی میشود.
هوش مصنوعی: برای تو شغلی جز ساختن دلها نباشد، چون در ساختن دلها، ساختن دو جهان نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
[...]
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
[...]
سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید
خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست
بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است
[...]
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.