ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۹ - دو زلف پر خم
پرده بردار از رخ چون آفتاب
حیف باشد آفتاب اندر حجاب
آفتاب از شرم ننماید طلوع
گر ز رخ یک لحظه برداری نقاب
هر که بیند آفتاب روی تو
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸۱ - آبشار باغ
بر خیز تا رویم به سیر بهار باغ
زان جا کشیم رخت، به زیر حصار باغ
گر باغبان ز در، نگذارد درون شویم
خود را بیفکنیم به باغ، از جدار باغ
بنهیم گاه چشم، به سیر درخت گل
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۹۲ - درس عشق
روز اول که دل به تو دادم
داغ عشقت به سینه بنهادم
من که صید کسی نمی گشتم
ترک چشم تو گشت صیادم
تا دلم چشم می پرست تو دید
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۹۳ - انگشت نما
ای خاک کف پای تو بود تاج سرم!
خوبتر از تو نباشد به جهان، در نظرم
به وفایت که اگر دیده به تیرم دوزی
ناجوانمردم اگر جز تو به جایی نگرم
دوش سرمست ز میخانه سوی خانه شدی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۰۰ - عشق و عاشقی
ز عشق و، عشقبازی پیشهای خوشتر نمیبینم
به عالم هرچه میبینم از این بهتر نمیبینم
ز عشق و عاشقی پیوسته زاهد میکند منعم
میان صدهزاران خر، از این خرتر نمیبینم
مریض عشقم و هرروز افزون میشود دردم
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۲۵ - شب معراج
تا که از پرده جلوه بنمودی
دل خلقی ز جلوه بربودی
هر که مهرت به جان خرید نبرد
بهتر از این به رایگان سودی
در دلم عشق ات آتشی افکند
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحهسراییها » شمارهٔ ۱۴ - پیشوای خلق
ای تربت مطهر تو خلق را مطاف!
کویت به از بهشت برین است بی خلاف
هر صبح و شام،خیل ملایک ز آسمان
آیند دور مرقد تو از پی طواف
شاها!تویی که زهره گردون ز هم درد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۶ - زلف گره گشا
خیز ز جای ای پسر، جان و تنم فدای تو
غرق به خون چرا شده گیسوی مشک سای تو
بر سر زانویم دمی، از ره مهر سر بنه
تا که ز دود دل کشم، سرمه به چشم های تو
تو در زمین کربلا شدی دچار صد بلا
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۰ - علمدار سپاه
چرا افتاده ای، ای قهرمان شیر گیر من؟!
غضنفر کش، هژبر انداز، عباس دلیر من
کدامین بی حمیت، دست های تو قلم کرده
کدامین سنگدل، قد دل آرای تو خم کرده؟
علمدار سپاه من، چه شد دست بلند تو
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۳۴ - مژهٔ چشم تر
شوری که حسین بهر شهادت به سرش بود
از روز ازل کشته شدن، در نظرش بود
بگذاشت قدم تا که به میدان شهادت
دل جای دگر، دیده به جای دگرش بود
تیری که رها می شدی از شست مخالف
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۲ - صدف دیده
در خانه ای که بزم مصیبت بپا شود
دولت نصیب صاحب بزم عزا شود
هر مرد و زن که گریه کند در غم حسین
فارغ ز هول پرسش روز جزا شود
هر قطره اشک، کز صدف دیده ای چکد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۷ - عاشق صادق
عاشق آن باشد که شرط عشق را آرد به جا
در فنای خویشتن معشوق را سازد رضا
عاشق آن باشد که گر برند بندش را زبند
در مقام جان فشانی نی نعم گوید نه لا
عاشق آن باشد که نبود در غم اهل و عیال
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۹ - چشمهٔ خون
ای ز غمت دل فسرده آدم و حوا
خسته ز داغت روان مریم و عیسی
ای به عزایت چکیده در عوض اشک
خون دل از چشم خلق عالم بالا
غرق نشد از چه رو سفینهٔ گیتی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۸۱ - شور حسینی
فلک به آل نبی ظلم بی حساب چرا؟
جفا و جور به اولاد آن جناب چرا؟
دمی که شاه شهیدان ز صدر زین افتاد
به حیرتم نشدی ای فلک! خراب چرا؟
چو آفتاب رخش شد عیان، زمشرق نی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۸۵ - چشمهٔ خنجر
از جفا جورت ای چرخ ستمگستر، دریغ!
کینه و ظلم تو زد آتش به خشک و تر، دریغ
سبز و خرم شد نهال آرزوهای یزید
شد خزان آخر نهال آل پیغمبر، دریغ
میر یثرب را چو منزل شد به دشت کربلا
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۹۰ - گل نسترنی چند
زینب به زمین دید چو صد پاره تنی چند
پژمرده ز کین دید گل یاسمنی چند
تنها به زمین دید فتاده همه بی سر
بر نوک سنان، رفته سر بی بدنی چند
یکجا به سنان رفته، سر بی تن چندی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۹۵ - مشعل افروخته
دختر شیر خدا کرد چو در شام مقام
صبح شد در نظرش تیره تر از ظلمت شام
آه و افسوس از آن دم که یزید از ره کین
خواند آن مشعل افروخته در مجلس عام
سر شرمندگی از فرط حیا داشت بزیر
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۲ - ستاره می شمرم
پدر ز درد فراقت خون شده جگرم
ز هجر روی تو چون طایر شکسته پرم
پدر بیا و ز بحر غمم رهایی بخش
که سیل اشک، ز هجرت رسیده تا کمرم
مرا ز دیده بود از غم تو خون جاری
[...]