ز عشق و، عشقبازی پیشهای خوشتر نمیبینم
به عالم هرچه میبینم از این بهتر نمیبینم
ز عشق و عاشقی پیوسته زاهد میکند منعم
میان صدهزاران خر، از این خرتر نمیبینم
مریض عشقم و هرروز افزون میشود دردم
دوایش غیر عناب لب دلبر نمیبینم
گرفتارم به مالیخولیای عشق مهرویان
علاج این مرض را جز می احمر نمیبینم
شبیخون لشکر غم بر سرم آورده از هرسو
جلوگیری به جز می پیش این لشکر نمیبینم
نیم احول که تا یک را دو بینم من گه دیدن
به جز یک دوست در عالم، کس دیگر نمیبینم
در میخانه باز است ای حریفان قدحپیما!
دری از بهر آسایش به جز این در نمیبینم
به غیر از بادهخوارانی که دایم تردماغ استند
به دیگر مردمان هرگز دماغی تر نمیبینم
دل از بیهمدمی در سینهام یاران، به تنگ آمد
به دوران همدمی جز شیشه و ساغر نمیبینم
به شبهای زمستان از برای رفع تنهایی
رفیقی باوفاتر از می خلر نمیبینم
کسی را نیست گر زر «ترکیا» کارش بود مشکل
من بیچاره زر جز در کف زرگر نمیبینم
به ملک هند دیدم دین هفتاد و دو ملت را
ولیکن بهتری از دین پیغمبر نمیبینم
به هند افتادهام بیمونس و بییار و بیناصر
ولیکن ناصری جز حیدر صفدر نمیبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با حالتی عاشقانه و غمگین، به توصیف عشق و دردهای آن پرداخته است. شاعر عشق را بالاترین لذت و زیبایی میداند و میگوید که هیچ چیز بهتر از عشق وجود ندارد. او از زهد و دوری از عشق سخن میگوید و میافزاید که تنها درمان درد عاشقیش، لب دلبر و شراب است. شاعر احساس میکند که در میان انبوهی از غم و تنهایی گرفتار است و هیچکس را به جز یک دوست نمیبیند. او به میخانه میاستد و اعتراف میکند که در بین مردم، کمتر کسی را با روح شاداب مانند بادهنوشان مییابد. در نهایت، به عقاید دینی خود اشاره میکند و میگوید که در هند، هر دینی را دیدهاست ولی هیچکدام را به اندازه دین پیامبرش برتر نمیداند. او در حس تنهایی خود از نبود یار و دوست به شدت رنج میبرد.
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی در دنیا نمیبینم که از عشق و سرگرمیهای عاشقانه بهتر و خوشایندتر باشد. هرچه در این عالم وجود دارد، برایم کمتر از این لذت نیست.
هوش مصنوعی: از عشق و محبت، زاهدان را به خود مشغول میکند و در میان هزاران الاغ، فقط من را میبیند که از همه آنها هم پایینتر هستم.
هوش مصنوعی: من عاشق شدهام و روز به روز درد و رنج من بیشتر میشود. هیچ چیزی جز لبان شیرین محبوبم نمیتواند درمانی برای این درد باشد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق زیبا رویان در حال گرفتار شدن در اندوه و افسردگی هستم و راهی برای درمان این حالت جز نوشیدن شراب قرمز نمیشناسم.
هوش مصنوعی: غم مانند لشکری به سراغم آمده و از هر طرف به من حملهور شده است. جز شراب، راهی برای فرار از این غم وحشتناک نمیبینم.
هوش مصنوعی: نیم احول یعنی من به حالت ناتوانی و کمبینا هستم، و وقتی که دو را به جای یک میبینم، به جز یک دوست، کسی را در این دنیا نمیشناسم و نمیبینم.
هوش مصنوعی: در میخانه برای شما دوستان، در باز است! من هیچ راه دیگری برای آرامش و آسایش نمیبینم جز این در.
هوش مصنوعی: به جز افرادی که همیشه مشغول نوشیدن الکل هستند، در میان دیگر مردم هرگز کسی را نمیبینم که اینقدر شاداب و سرحال باشد.
هوش مصنوعی: دل من از تنهایی و بیهمدلی در درونم به تنگ آمده است، و در زمانهایی که همدمی داشتم، تنها شیشه و ساغر را میبینم.
هوش مصنوعی: در شبهای سرد زمستان، برای فرار از تنهایی، رفیقی وفادارتر از می (شراب) نمییابم.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که اگر طلا به کارش نیاید، مشکل مرا حل کند. من بیچاره تنها طلا را در دست زرگر میبینم و هیچ جا دیگری نمیتوانم بیابم.
هوش مصنوعی: در سرزمین هند، دینهای زیادی را دیدم، اما هیچ دینی را بهتر از دین پیامبر نمییابم.
هوش مصنوعی: در سرزمینی دور افتادهام و به شدت احساس تنهایی میکنم، بدون هیچ همراه و یاری. اما در دل این تنهایی، تنها کسی که به چشمم میآید، حیدر صفدر است که در صف ناصر قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اثر در عالم از دارا و اسکندر نمیبینم
سری همچون کلاه لاله در افسر نمیبینم
درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه
که غیر از شمع، یک سرزندهٔ دیگر نمیبینم
مرا ذوقی ز دانش نیست، لوح ساده در کار است
[...]
چه زحمتها که من از گردش اختر نمیبینم
نهال بخت خود را هیچگه پربر نمیبینم
به تنگ آمد دلم در ملک هند از شغل نقاشی
میان شغلها شغلی از این بدتر نمیبینم
یهود و گبر و هندو راست دایم کیسهها پُر زر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.