گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱

 

برده در پیری دل از دستم جوان تازه‌ای

بنده خود را خدا دادست جان تازه‌ای

ابرو و مژگان شوخش کار یکدیگر کنند

ترکش او را بود تیر و کمان تازه‌ای

قمریان را طوف گردن فوطه زاری شده

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

جان به لب آمده و نیست ز جانان مددی

وقت من تنگ شد ای دیده گریان مددی

چین بر ابرو زده و جانب من کرد نگاه

یار من بر سر جور آمده یاران مددی

روزگاریست که کارم به خدا افتادست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

ای سرو مایل قد دلجوی کیستی

خم گشته از تصور ابروی کیستی

چون غنچه سر به جیب تفکر نهاده یی

چون گل دریده پیرهن از بوی کیستی

هر سو چو باد صبحدم آشفته می روی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴

 

هر کوچه باغ دیده ام ای گل خوش آمدی

جوش بهار خانه بلبل خوش آمدی

از خون عاشقان شده کوی تو لاله زار

ای ارغوان ز کشور کابل خوش آمدی

جان می دهیم و نیم نگاهی نمی کنی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

ای شمع بر سر من گریان خوش آمدی

چشم و چراغ شام غریبان خوش آمدی

چون برگ لاله داغ مرا تازه ساختی

ای شاخ گل به سیر گلستان خوش آمدی

زخمم نوشته بود به ناصورنامه یی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶

 

رفتی و شوری به جان ناتوان انداختی

آمدی و آتشی در خان و مان انداختی

ناوک اندازان چشمت هر طرف در جلوه اند

تا چو ابرو بر سر بازو کمان انداختی

مهربانیها نمودی اول و آخر چو شمع

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷

 

سر مگو آنکه شود خم پی احسان کسی

بشکن آن دست که بوسد لب دامان کسی

در تمنای تو محراب بغل وا کرده

سوی مسجد مرو از بهر خدا جان کسی

شانه بر دست چو مشاطه صبا می گردد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸

 

مرا امشب چو زلف خود پریشان کردی و رفتی

به روی خویش چون آئینه میزان کردی و رفتی

تو را آورده بودم از برای حل مشکل ها

چو دیدی مشکل من بر خود آسان کردی و رفتی

کشیدی دامن خود از کفم ای لاله روی من

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

 

مرا در بحر غم چون موج آب انداختی رفتی

به جسم لاغر من پیچ و تاب انداختی رفتی

شتاب آلوده وقت صبحدم رخت سفر بستی

به جانم همچو سیماب اضطراب انداختی رفتی

کرم فرموده احوالم نپرسیدی چه ظلم است این

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰

 

مرا آورده بر سر لشکر سودا شبیخونی

که از هر قطره خونم سر برون آورد مجنونی

عجب نبود اگر مینا کند با خم سرافرازی

که خود را هر حباب باده پندارد فلاطونی

قدم از کوچه ارباب دولت کوته اولی تر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

مرا ای شعله خود در تاب و تب انداختی رفتی

چو شمع آتش زدی چشم مرا بگداختی رفتی

نشستی بر سمند و آمدی احوال پرسیدی

رسیدی همچو برق و ایستادی تاختی رفتی

نخواهد دید داغ سینه من روی بهبودی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲

 

ز دستم می کشد دامن بهار افشان گریبانی

چمن پرواز رعنا جلوه پیراهن گلستانی

قدی هنگامه چون شمعی رخی پروانه مهتابی

گدا باغ ارم بزمی بهشت آئین شبستانی

مزلف دلبری سنبل کمندی مشک صیادی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

کبابم کرده بی پروا خرامی چشم می پوشی

قلندر مشربی یک شهر عاشق خانه بر دوشی

مرصع آستین گل در گریبان نازک اندامی

منقش جامه زرین کمربندی کله پوشی

بدن یک پیرهن روحی میان ز آب خضر موجی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴

 

مرا تا کی دواند آرزوی دل به هر سویی

مبادا هیچ کس را در جهان فرزند بدخویی

کمند آرزو در دست می گردم در این صحرا

تسلی می دهم خود را به نقش پای آهویی

ز دیوار بدن از ضعف پیری متکا دارم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

ز من دل برده رنگین جلوه شمشاد بالایی

خرام دام طاووسی فریب آغوش اعضایی

پیمبرزاده یک شهر کنعان چشم در راهی

عزیز مصر تمکین یوسف عاشق زلیخایی

صنوبر قامتی بادام چشمی گلبدن شوخی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

دلم را برده از جا سرو قد نازک اندامی

تنی گلبرگ نسرینی مقشر مغز بادامی

چو بوی گل سبکروحی چو شبنم تیز پروازی

نظر غایب شوی تمکین صبا سیماب آرامی

جبین بی عیب رخساری صنوبر جلوه بی مثلی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷

 

دلم در سینه باشد در تنوری مرغ بریانی

سرم در جیب گردد گردبادی در بیابانی

چو گل غلتیده ام در خون ز فکر جامه گلگونی

گریبان چاکم از دست نگار پاکدامانی

به پشت بام آن لیلی جبین مهتاب مجنون

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸

 

غنچه گردید گل قسمتم از کم سخنی

چون نفس تنگ شده روزیم از بی دهنی

ندهد هیچ کسی آب سخن های مرا

شد دلم خون به تمنای عقیق یمنی

نام صاحب هنران تا به قیامت باقیست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۹

 

ای خوش نگاه رخنه گر جان کیستی

ای شعله در سراغ گریبان کیستی

آغوش دیده ها ز تماشاست لاله زار

ای نو به بر رسیده گلستان کیستی

چندین هزار دام نگه پاره کرده یی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

چه کرده ام که مرا همدم بلا کردی

به درد و محنت ایام مبتلا کردی

چنین که رسم تو بیگانه مشربی بودست

چرا ز روز ازل با خود آشنا کردی

به چشم اهل نظر همچو سرمه جایم بود

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
sunny dark_mode