گنجور

 
سیدای نسفی

ای خوش نگاه رخنه گر جان کیستی

ای شعله در سراغ گریبان کیستی

آغوش دیده ها ز تماشاست لاله زار

ای نو به بر رسیده گلستان کیستی

چندین هزار دام نگه پاره کرده یی

رم خورده وحشی ز بیابان کیستی

دلهای ما چو برگ خزان ریختی به خاک

ای نوبهار سرو خرامان کیستی

ای برق از کدام زمین سرکشیده یی

ای شیر تندخو ز نیستان کیستی

عالم به دور خویش تو زیر و زبر شدست

پرورده فتنه صف مژگان کیستی

فواره شکر شده منقار طوطیان

شکرفروش من شکرستان کیستی

ای غنچه از کدام چمن آب خورده یی

ای شاخ پرشکوفه ز بستان کیستی

افتاده است شور به جان کبابها

ای سوده نمک ز نمکدان کیستی

چشمم ز کوچه گردی شبها سفید شد

ای ماه رو تو شمع شبستان کیستی

از پرتو تو خانه هر کس منور است

ای آفتاب رو مه تابان کیستی

از پا فتاده است به راه تو سیدا

رحمی نمی کنی تو مسلمان کیستی