گنجور

 
سیدای نسفی

ای شمع بر سر من گریان خوش آمدی

چشم و چراغ شام غریبان خوش آمدی

چون برگ لاله داغ مرا تازه ساختی

ای شاخ گل به سیر گلستان خوش آمدی

زخمم نوشته بود به ناصورنامه یی

هان ای طبیب از پی درمان خوش آمدی

نظاره ام ز شوق نگنجد به پیرهن

چون گل گشاده چاک گریبان خوش آمدی

چشم من از جمال تو امروز روشن است

ای توتیای دیده حیران خوش آمدی

بر دامن تو تا نرسد دست آرزو

مانند سرو برزده دامان خوش آمدی

باشد فدای مقدم تو جان سیدا

ای تیز کرده خنجر مژگان خوش آمدی