صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
اگر جفاست تلافی به مذهب تو وفا را
هزار بار فزون کم بود جفای تو ما را
مبر به باغ و میفزا غمم ز غارت گلچین
به دام یا قسم بال و پر ببند خدا را
فراقت آتش جان بر دهد به باد هلاکم
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
بنده ی خاک درم عالم ربانی را
قبله ی اهل نظر کامل کرمانی را
به تماشاگه ی جان پی نبری با همه نور
تا ز تن برندری پرده ی ظلمانی را
شیخ اسلام برافراخت چو خود رایت کفر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
نقاب از تمام رخ بتی شوخ برگرفت
دل نیم سوز ما از این شعله در گرفت
بتان با کمان و تیر ز مردم ربوده دل
بت من هزار دل به لعل و گهر گرفت
گرآنان دل کسان به حنظل برند و زهر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
سحرگهان که صبا نافه گستری می کرد
به باغ گل ز غمت پیرهن دری می کرد
به بوی موی تو سنبل به خویش می پیچید
به شوق روی تو بلبل سخنوری میکرد
هوا به رنگرزی درچمن چو بر می خاست
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
باده از خم به قدح ریز که با جامی چند
غالب آن است که حاصل نکنی کامی چند
چیست تا حاصلت از صحبت صوفی و فقیه
بر کن ای خواجه دل ازپخته خور خامی چند
هیچ کس ننگ ز رسواییت ای عشق نداشت
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
گر مهم چو مهر ز آن جمال و چهر با شروط مهر دلبری کند
شیخ و شاب را سر به خط کشد، مهر و ماه را مشتری کند
بی خطا به عمد بی هراس و باک، خون عالمی ریزدار به خاک
شیخ کی دهد فتوی دیت، پادشه کجا داوری کند
زلف سرکشش از یکی کمند، صد هزار دل آورد به بند
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
ای دوست سرگذشت من از اهل راز پرس
در کار عشق حال دل از دیده ی باز پرس
سوز دل خراب ز چشم پر آب جوی
روز شب فراق ز زلف دراز پرس
گفتی چگونه بست به یک مو هزار دل
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
خیال خیل خالم نیست با زلف زره فامش
چو مرغ افتد به دام از دانه کی حاصل بود کامش
درین وادی ز خود گم گشتم اول پی نمی دانم
رهی کآغازش این باشد چه خواهد بود انجامش
به جز تهدید قتلم نیست قاصد را به لب حرفی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷
آن گوی چوگان آزما چاه است یا سیمین ذقن
وآن طره اژدرنما مار است یا مشکین رسن
چوگان شکن گویش نگر، شیر افکن آهویش نگر
در هرخم مویش نگر، شهری پر آشوب از فتن
پیچان مویت کفر و دین، حیران بویت ماء و طین
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹
به هجرانت مرا با جان خود جنگ است پنداری
فرا خای دو عالم بردلم تنگ است پنداری
شکستن های دل در پنجه عشق قوی بازو
چو برسنجم حدیث شیشه و سنگ است پنداری
زهی کز خون ناحق کشتگان خاک سر کویت
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۳۸- تاریخ ولادت میرزا فتح الله کیوان نوادهٔ شاعر
خلفی فرخ افضل از خورشید
دوش فضل خدا به کیوان داد
باد حرز وی آن چهار ملک
ز آفت آب و خاک و آتش و باد
گفتمش بر نگار مولودی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۶۸- مولود پسر میرزا عبدالحسین
میرزا عبدالحسین آن مرد راد
زیور دل زیب دین و آذین زین
دوستش پیوسته در اعزاز و ناز
دشمنش همواره در آشوب و شین
نعمت دنیا و دین پنهان و فاش
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۷۱- تاریخ وفات میرزا سید محمد جندقی
میرزا سید محمد زد علم
از طلسم جسم در اقلیم جان
رخش رغبت بر فلک رانداز زمین
بس که نفرت داشت ز ابنای زمان
زین دژ هستی نما بربست رخت
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۸۶- تاریخ رحلت فتحعلی شاه
فتحعلی شه راد گیتی خدای اعظم
کش آفتاب زیبد برخاک جبهه فرسای
کام و بقای جان را تک زین سرای فانی
برداشت دست و بگذاشت در راه آخرت پای
رفت از سپنج لانه زی ملک جاودانی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۹۶- تاریخ مرمت کلی آب انبار جندق (۱۳۱۲ق)
داشت یغما قصد خطبی همه ثواب
خواست آب انبار را پاس از خراب
به صفائی امر فرمود از نخست
که مگیر این کار را زنهار سست
او هم از هر در که بودش پیشرفت
[...]