گنجور

 
صفایی جندقی

فتحعلی شه راد گیتی خدای اعظم

کش آفتاب زیبد برخاک جبهه فرسای

کام و بقای جان را تک زین سرای فانی

برداشت دست و بگذاشت در راه آخرت پای

رفت از سپنج لانه زی ملک جاودانی

تا جوید از پی جشن در هشت کاخ مأوای

گفتم که ای به سوگت پنهان و فاش تا حشر

آفاق را به دل ویل افلاک را به جان وای

رفتی و ماند جاوید بر یاد رزم و بزمت

صد نعره در دل کوس صد ناله بر لب نای

سال رحیل او را پرسیدم از صفایی

با نالهٔ سبک‌سیر، با گریهٔ گران‌پای

بسرود سوی قم پوی رویی به قبر وی کن

بر گوی باد جاوید در صحن جنتت جای

۱۲۵۰ق