گنجور

 
صفایی جندقی

خلفی فرخ افضل از خورشید

دوش فضل خدا به کیوان داد

باد حرز وی آن چهار ملک

ز آفت آب و خاک و آتش و باد

گفتمش بر نگار مولودی

بو پس از ما کنند یاران یاد

گفت پیش تو من کیم شاگرد

خود مر این مر را توئی استاد

هر چه باشد درستش آری زود

هر چه گوئی بگو چه کم چه زیاد

گفتم اول ز جمع پای حسود

نفی فرما که چشم بد نرساد

سالمه پس بگو عطاردیم

از سپهر فصاحت اینک زاد

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
رودکی

شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعدموی غالیه‌بوی

[...]

شهید بلخی

گر فراموش کرد خواجه مرا

خویشتن را به رقعه دادم یاد

کودک شیر‌خواره تا نگریست

مادر او را به مهر شیر نداد

فرخی سیستانی

هر که بود از یمین دولت شاد

دل بمهر جمال ملت داد

هر که او حق نعمتش بشناخت

میر مارا نوید خدمت داد

طاعت آن ملک بجا آورد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ابوالفضل بیهقی

پادشاهی برفت پاک سرشت‌

پادشاهی نشست حورنژاد

از برفته‌ همه جهان غمگین‌

وز نشسته‌ همه جهان دلشاد

گر چراغی ز پیشِ ما برداشت‌

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه