گنجور

 
صفایی جندقی

به هجرانت مرا با جان خود جنگ است پنداری

فرا خای دو عالم بردلم تنگ است پنداری

شکستن های دل در پنجه عشق قوی بازو

چو برسنجم حدیث شیشه و سنگ است پنداری

زهی کز خون ناحق کشتگان خاک سر کویت

چو طرف باغ فروردین شفق رنگ است پنداری

به سر می بایدم پیمودن آن وادی که اول پی

هزاران رخش دستان در رهش لنگ است پنداری

دلم گاهی سمندر وش ز تاب سینه در آتش

گهی در شیوه ی شیون شباهنگ است پنداری

به یک خال سیه صد مرغ دل سر در خط آوردش

نگویی دانه آن کش دام نیرنگ است پنداری

حبیب از باب دل جویی فراز آمد صفایی را

به خون ریز رقیب امروز آهنگ است پنداری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode